معنی سفینه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
کشتی، جُنگ، مجموعه ای شامل اشعار. [خوانش: (سَ نَ یا نِ) [ع. سفینه] (اِ.)]
فرهنگ عمید
[جمع: سُفُن و سُفائِن] کشتی،
کتابی که در آن مطالب مختلف خصوصاً اشعار جمع شده باشد، جُنگ،
(نجوم) از صورتهای فلکی جنوبی دارای ۴۵ کوکب که به شکل کشتی تصویر کردهاند و سهیل هم جزء آن است،
* سفینهٴ فضایی: فضاپیمایی که برای جمعآوری اطلاعات به مدار زمین یا اجرام آسمانی دیگر فرستاده میشود،
حل جدول
ناو، کشتی
مترادف و متضاد زبان فارسی
جهاز، غراب، کشتی، دفتر شعر، تذکره، جنگ، دفتر، دیوان، کتاب، فضاپیما
فارسی به انگلیسی
Ship
فارسی به عربی
سفینه
فرهنگ فارسی هوشیار
کشتی دریا
فارسی به آلمانی
Schiff (n), Schiffen, Senden, Verladen, Versenden
معادل ابجد
205