معنی سقط
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
بچه نارس یا مرده که پیش از فرا رسیدن هنگام ولادت از شکم مادر خارج شود، برف، شبنم. [خوانش: (سَ یا س قْ) [ع.] (اِ.)]
(اِ.) خطا، کالای پست، (اِمص.) رسوایی، فضیحت. [خوانش: (سَ قَ) [ع.]]
فروش (~. فُ) [ع - فا.] (ص فا.) خرده فروش.
فرهنگ عمید
پارهآجر
(صفت) [قدیمی] ویژگی کالای پَست و بیبها،
[قدیمی] دشنام،
[قدیمی] سهو و خطا در گفتن یا نوشتن،
(اسم مصدر) [قدیمی] فضیحت، رسوایی،
(اسم، صفت) [قدیمی] شخص ضعیف و فرومایه،
* سقط شدن: (مصدر لازم)
[عامیانه] مردن،
تلف شدن حیوان چهارپا،
* سقط گفتن: (مصدر متعدی) [قدیمی] دشنام دادن، ناسزا گفتن،
بچه نارس و مرده که پیش از فرارسیدن هنگام ولادت از شکم مادر بیفتد،
* سقط جنین: (پزشکی) = * سقط کردن
* سقط کردن: (مصدر متعدی) (پزشکی) بچۀ نارس و مرده افکندن،
حل جدول
انداختن جنین
فرهنگ واژههای فارسی سره
بنیم
فرهنگ فارسی هوشیار
غلط و خطا، سهو در حساب و نوشتن کشته، افتاده، بی فایده
فرهنگ فارسی آزاد
سَقَط، پست و بی ارزش- بی مصرف و بی فایده- رسوائی- اشتباه و خطا در کلام یا نوشته یا حساب (جمع: اَسقاط)
معادل ابجد
169