معنی سلطنت

لغت نامه دهخدا

سلطنت

سلطنت. [س َ طَ ن َ] (ع اِمص) پادشاهی. (مهذب الاسماء). پادشاهی. شهریاری. فرمانروایی. حکومت. (ناظم الاطباء). سلطنه:
پانصد هجرت از جهان هیچ ملک چنو نزاد
از خلفای سلطنت تا خلفای راستین.
خاقانی.
لاف فریدون زدن و آنگه ضحاک وار
سلطنت و شیطنت هردو بهم داشتن.
خاقانی.
کی با نبوت سلطنت و با ریاست سیاست واجب است. (سندبادنامه ص 4).
نه هرکه قوت و بازو و منصبی دارد
بسلطنت بخورد مال مردمان بگزاف.
سعدی.
پس این توانگر بچشم حقارت در فقیه نظر کردی و گفتی من بسلطنت برسیدم، او همچنان در مسکنت ماند. (گلستان سعدی).
سلطنت گر همه یک لحظه بود مغتنم است.
سعدی.
هیچ منصب بعجز نتوان یافت
سلطنت هست در سر شمشیر.
ظهیرالدین مرعشی (از تاریخ گیلان و دیلمستان).
رجوع به سلطنه شود. || درازدستی. (ناظم الاطباء). || دراززبانی. (ناظم الاطباء). || قوت و قدرت و قهر و غلبه. (ناظم الاطباء). || نوعی حکومت که فردی مادام العمر در رأس آن قرار دارد. پادشاهی. و به اشکال مختلف است.
- سلطنت استبدادی (مستبده)، پادشاهیی که در آن شاه فعال مایشاء باشد و از قانونی پیروی نکند.
- سلطنت انتخاباتی، پادشاهیی که در آن شاه از جانب ملت یانمایندگان وی مادام العمر بسلطنت انتخاب میشود.
- سلطنت مشروطه، پادشاهیی که در آن مجلس شورای یا مجلس (شوری و سنا) حق وضع قانون دارند.
- سلطنت مطلقه، همان سلطنت استبدادی است. (از فرهنگ فارسی معین).
- سلطنت موروثی، پادشاهیی که در آن سلطنت از پادشاهی بفرزند او معمولا به ارث برسد.

فرهنگ معین

سلطنت

(مص ل.) پادشاهی کردن، (اِمص.) پادشاهی، حکومت، تجاوز، غلبه، دراز زبانی. [خوانش: (سَ طَ نَ) [ع. سلطنه]]

فرهنگ عمید

سلطنت

پادشاهی، فرمانروایی،
سلطان شدن، پادشاهی کردن،
[قدیمی] قدرت، توانایی،
[قدیمی] قهر و غلبه،

حل جدول

سلطنت

پادشاهی

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

سلطنت

پادشاهی

مترادف و متضاد زبان فارسی

سلطنت

امارت، امیری، پادشاهی، حکومت، شاهی، فرمانروایی، تسلط، چیرگی، سلطه،
(متضاد) رعیتی، نوکری، پادشاهی کردن، امارت داشتن

فارسی به انگلیسی

سلطنت‌

Monarchy, Reign, Throne

فارسی به عربی

سلطنت

سیاده، عهد، فخامه

نام های ایرانی

سلطنت

دخترانه، پادشاهی، فرمانروایی

فرهنگ فارسی هوشیار

سلطنت

پادشاهی کردن، فرمانروائی

فرهنگ فارسی آزاد

سلطنت

سَلْطَنَت، قدرت- تسلط- قهر و غلبه- پادشاهی و فرمانروائی- مُلک

سَلْطَنَت، (سَلْطَنَ- یُسَلْطِن) پادشاه نمودن- بر سلطنت گماشتن

فارسی به ایتالیایی

سلطنت

impero

monarchia

فارسی به آلمانی

سلطنت

Hoheit [noun]

معادل ابجد

سلطنت

549

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری