معنی سلف
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
گذشته، کسی که در گذشته می زیسته، وامی که برای وام دهنده نفعی ندارد و وام گیرنده همان مبلغ را که گرفته پس دهد، نوعی معامله که بهای جنس را بیش از تحویل جنس بپردازند. [خوانش: (سَ لَ) [ع.] (اِ.)]
(سَ لِ) [ع.] (اِ.) = سَلِف. سِلúف: پوست.
(سَ لْ) (اِ.) باجناق، دو مرد که با دو خواهر ازدواج کرده باشند.
سرویس (س. س) [انگ.] (اِمر.) رستورانی که در آن مشتریان خود غذاها را بردارند و وجه آن را به صندوق پردازند و سر میز صرف کنند، رستوران خویش یار، غذاخوری خویش یار (فره).
فرهنگ عمید
معاملهای که بهای جنس را پیشکی بدهند و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرند،
[قدیمی] وامی که برای وامدهنده سودی نداشته باشد و وامگیرنده همان مبلغ را که گرفته پس از مدتی پس بدهد،
گذشته، درگذشته،
هر کس که پیشتر از پدران و خویشان کسی میزیسته،
باجناغ
دستگاه الکتریکی کوچکی در اتومبیل عوض هندل که موتور بهوسیلۀ آن روشن میشود،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Precursor, Predecessor
فارسی به عربی
سلف
عربی به فارسی
نیا (جمع نیاکان) , جد , اجداد , نیا (نیاکان) , جد (اجداد) , سلف , اسبق , سابق , قبلی , پیشنیان
گویش مازندرانی
نوعی گیاه خوردنی صحرایی که در بهار روید، سلف، برگ چغندر...
فرهنگ فارسی هوشیار
باجناق، هم زلف پیشینیان، کسی که در پیش میزیسته
فرهنگ فارسی آزاد
سَلَف، گذشته- در گذشته- آباء و اجداد و اقوامِ در گذشته شخص- قرض بدون منفعت مثل پیش خرید و نظائر آن، (جمع: اَسْلاف)
معادل ابجد
170