معنی سلیقه همگانی

حل جدول

سلیقه همگانی

مد


همگانی

عالمگیر، عمومی، سراسری


سلیقه

ذوق

لغت نامه دهخدا

همگانی

همگانی. [هََ م َ / م ِ] (ص نسبی) کلی. عمومی و متعلق به همه. (یادداشتهای مؤلف).


سلیقه

سلیقه. [س َ ق َ] (ع اِ) سرشت. طبیعت. طبع. نهاد. خصلت. (ناظم الاطباء). سرشت. طبیعت. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب).خوی. (مهذب الاسماء) (السامی). در فارسی با خوش، خوب، بد، بی، با و غیره ترکیب می سازد: خوش سلیقه، بدسلیقه، بی سلیقه، کج سلیقه، باسلیقه، کم سلیقه و هم سلیقه.
|| ارزن کوفته و اصلاح یافته. ارزن بشیر پخته. (مهذب الاسماء). || پینو طراثیت آمیخته. || تره جوش داده. || جای برآمدن تنگ ستور. || اثرتنگ در پهلوی ستور. || نشان قدم و سم در راه. (منتهی الارب) (آنندراج).


سلیقه شعار

سلیقه شعار. [س َ ق َ / ق ِ ش ِ] (ص مرکب) سلیقه دار. خوش طبع. (ناظم الاطباء). نیک سرشت. (آنندراج). رجوع به سلیقه دار و سلیقه مند شود.

فرهنگ معین

سلیقه

طبع، سرشت، ذوق. [خوانش: (سَ قِ) [ع. سلیقه] (اِ.)]

فرهنگ عمید

همگانی

عمومی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

همگانی

جهانگیر، عالمگیر، عام، عمومی، عمیم، کلی، کلی، همگی


سلیقه

پسند، ذوق، مذاق، سرشت، طبع، نهاد

فارسی به ایتالیایی

همگانی

collettivo

فارسی به عربی

همگانی

جنرال، عالمی، عمومی

فرهنگ فارسی هوشیار

همگانی

عمومی، متعلق به همه، کلی


سلیقه

سرشت و طبیعت، طبع و نهاد و خصلت

فارسی به آلمانی

همگانی

Allgemein [adjective]

معادل ابجد

سلیقه همگانی

331

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری