معنی سما
لغت نامه دهخدا
سما. [س َ] (ع اِ) در میان فارسی زبانان با حذف همزه به معنی آسمان آمده:
آب رونده به نشیب و فراز
ابر شتابنده بسوی سماست.
ناصرخسرو.
نام بزرگ امام زمانست از این مثل
من از زمین چو زهره بدو بر سماشدم.
ناصرخسرو.
چون بخندی خبر دهد دهنت
کز سما اختران همی ریزد.
خاقانی.
عشر ادب خوانده ز سبع سما
عذر قدم خواسته از انبیا.
نظامی.
یکدهان نالان شدی سوی شما
های و هویی در فکنده در سما.
مولوی.
سیر بیرونی است فعل و قول ما
سیر باطن هست بالای سما.
مولوی.
رجوع به سماء شود. || اسم. || نام و نشان و علامت. (ناظم الاطباء).
سما. [س ُ] (اِ) مشروبی بود که هندوان بر آتش مقدس می افشاندند. (تاریخ تمدن قدیم ایران).
فرهنگ عمید
آسمان،
حل جدول
آسمان عرب
مترادف و متضاد زبان فارسی
آسمان، سپهر، فلک،
(متضاد) ارض، زمین
نام های ایرانی
دخترانه، آسمان
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
آوازه ی نیک (اسم) آسمان جمع: سماوات. یا سما ء و عالم. نزد قدما یکی از شعب علوم طبیعی در معرفت اجسام بسیطه و مرکبه و احکام بسایط علوی و سفلی.
معادل ابجد
101