معنی سمات
لغت نامه دهخدا
سمات. [س ِ] (ع اِ) داغها و نشانها. ج ِ سِمَت. (آنندراج) (غیاث): و اَین والی پیوسته بقضای شهوت و نهمت مشغول بود و صفات بشریت و سمات انسانیت بطباع سباع بدل کرده. (تاریخ بیهق ص 134).
سمات. [س ِ] (ع اِ) روشهای نیکو و صورتها و جانبها. ج ِ سمت. (آنندراج) (غیاث). || نام دعای مشهور است که در کتب ادعیه ثبت است. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
جمع سمت.، علامت ها، آثار داغ ها. [خوانش: (س) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
حل جدول
دعای عصر جمعه
فرهنگ فارسی هوشیار
داغها و نشانها
فرهنگ فارسی آزاد
سِمات، سِمَت ها
معادل ابجد
501