معنی سماق
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(سُ) [معر.] (اِ.) گیاهی است از رده دو لپه ای ها که به شکل درخت یا درختچه دیده می شود. دارای برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای است. میوه اش کوچک و ترش مزه است. گرده میوه اش جهت چاشنی غذا به کار می رود، سماک، تتری، تتم.، ~مکیدن (عا.) وقت را به ب
فرهنگ عمید
درختی با برگهای مرکب، گلهای سفید خوشهای، میوۀ کوچک سرخرنگ و ترشمزه که در جاهای سرد میروید و بلندیش تا پنج متر میرسد، تتم، تتری، تتریک، ترشابه، ترشاوه، تمتم، سماقیل،
* سماق سمی: (زیستشناسی) درختی کوچک بومی امریکای شمالی با عصارهای تند و بخار سمی که برگ آن به مقدار اندک در معالجۀ نقرس و روماتیسم به کار میرود،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سماک، چاشنی ترشمزهگیاهی
فارسی به انگلیسی
Sumac Or Sumach
تعبیر خواب
خوردن سماق درخواب، دلیل بر جنگ و لجاج و خصومت کند. اگر دید که سماق میخورد، دلیل است او را با کسی گفتگو شود و در هر باب در خوردن سماق هیچ خیر نباشد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
خواص گیاهان دارویی
میوه تازه ونرسیده آن سمی است. امارسیده وخشک شده آن سمیت ندارد. و به عنوان چاشنی مصرف می شود. غرغره جوشانده سماق برای ورم گلو ومحکم شدن لثه ها توصیه می شود. مصرف زیادتر از یک مثقال آن در یک وعده مضر است. برای ورم چشم وخون دماغ جوشانده گرد سماق را کمپرس نمایندمفید واقع می شوند. پخته برگ سماق مو را سیاه می کند.
گویش مازندرانی
سماق
فرهنگ فارسی هوشیار
نام دوائی است و آن میوه ای میباشد که خشک شده آن را بصورت گرد در طبخ غذا بکار میبرند، نوعی ادویه
واژه پیشنهادی
لش
معادل ابجد
201