معنی سماق
لغت نامه دهخدا
سماق. [س ُ] (اِخ) دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد. مرکز دهستان. دارای 240 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ٔ کشکان. محصول آنجا غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان فرش و سیاه چادر بافی است. ساکنین از طایفه ٔ طولابی بوده، و در ساختمان و چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سماق. [س َ] (اِ) نوعی از سنگ که سفید و نرم باشد. (غیاث) (آنندراج).
سماق. [س ُ] (ص) دروغ ساده و خالص از هر چیزی. (از آنندراج) (منتهی الارب): کذب سماق، دروغ ساده و خالص. (ناظم الاطباء).
سماق. [س ُ / س ُم ْ ما] (اِ) نام دوایی است و آن میوه باشد. (غیاث) (از آنندراج). تتری و آن میوه ٔ درختی است که چون خوشه برآید. دانه های بسیار بر آن چون عدس و بر روی آن دانه پرز و رطوبتی میان سرخ و زرد و بطعم ترش و همان ترشی را درطعام بکار برند و باقی هسته و استخوان باشد. (صحاح الفرس). تتری. (زمخشری). دانه ای است ترش مزه و قهوه ای رنگ. (الفاظ الادویه). گیاهی است از رده ٔ دولپه ای ها جدا گلبرگ که سردسته ٔ تیره ٔ سماقیان میباشد. این گیاه کوچک بشکل درخت یا درختچه میباشد. برگهایش متناوب ومرکب و شانه ای است. گلهایش کامل و دو جنسی و در برخی گونه ها گلهای نر و ماده از هم جدا هستند. میوه ٔ این گیاه سفت و ترش مزه و قابض است. برگش در تداوی بعنوان تب بر مصرف میشود. گرد میوه اش ترش و خوش طعم و جهت چاشنی اغذیه بکار میرود. سماک. تتری. تتم. (فرهنگ فارسی معین): دفع مضرت (شرابی که آفتاب پرورده باشد) با سکبا و سماق و نار باشد. (نوروزنامه).
دست در آش ترش زن که بغایت خوبست
تمر هندی و سماق است و دگر آش انار.
بسحاق اطعمه.
رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن، اختیارات بدیعی، فهرست مخزن الادویه و جنگل شناسی شود.
- سماق سمی، گونه ای سماق که در آمریکای شمالی فراوان میروید و برگهایش در تداوی در معالجه نقرس و روماتیسم و فلج بکار میرود. مقداری که از این گیاه در تداوی بکار میرود، در حدود 12 تا 30 سانتی گرم است و از بکار بردن بیش از آن باید احتراز کرد چون بسیار سمی است. (فرهنگ فارسی معین).
- سماق شکی. رجوع به سماق شود. (فرهنگ فارسی معین).
- سماق کاذب، سماق هرز. (فرهنگ فارسی معین).
- سماق هرز، گونه ای سماق که در صنعت از صمغ مستخرج از تنه ٔ آن استفاده میکنند و از آن نوعی لاک بنام «لاک ژاپن » میسازند. سماق کاذب. (فرهنگ فارسی معین).
- سنگ سماق. رجوع به سنگ سماق شود. (فرهنگ فارسی معین).
سماق. [س ُ] (اِخ) نام یکی از دهستان های بخش چگنی شهرستان خرم آباد. موقعیت طبیعی کوهستانی، هوای معتدل ومالاریایی. آب آن از رودخانه ٔ کشکان سراب رفتخان، سراب سماق و آب کالیاب و چشمه ٔ گرموت مرتفعترین قلل جبال در این دهستان، کوه های سفیدکوه، کوه گاو شمال، کوه میل، کوه سماق، کوه گرز، کوه لهور، مراتع مرغوبی در سینه و دامنه کوه های مذکور وجود دارد که مورد استفاده حشم داران است. از 18 آبادی تشکیل گردیده است. جمعیت آن در حدود 4200 تن و قرای مهم آن عبارتند از هفت چشمه، کالیاب و ژیرژیان. ساکنین از طوایف طولابی شاهیوند، شیراونده و سادات حیات الغیب می باشند و عده ای چادرنشین می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
فرهنگ معین
(سُ) [معر.] (اِ.) گیاهی است از رده دو لپه ای ها که به شکل درخت یا درختچه دیده می شود. دارای برگ های مرکب و گل های سفید خوشه ای است. میوه اش کوچک و ترش مزه است. گرده میوه اش جهت چاشنی غذا به کار می رود، سماک، تتری، تتم.، ~مکیدن (عا.) وقت را به ب
فرهنگ عمید
درختی با برگهای مرکب، گلهای سفید خوشهای، میوۀ کوچک سرخرنگ و ترشمزه که در جاهای سرد میروید و بلندیش تا پنج متر میرسد، تتم، تتری، تتریک، ترشابه، ترشاوه، تمتم، سماقیل،
* سماق سمی: (زیستشناسی) درختی کوچک بومی امریکای شمالی با عصارهای تند و بخار سمی که برگ آن به مقدار اندک در معالجۀ نقرس و روماتیسم به کار میرود،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
سماک، چاشنی ترشمزهگیاهی
فارسی به انگلیسی
Sumac Or Sumach
تعبیر خواب
خوردن سماق درخواب، دلیل بر جنگ و لجاج و خصومت کند. اگر دید که سماق میخورد، دلیل است او را با کسی گفتگو شود و در هر باب در خوردن سماق هیچ خیر نباشد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
خواص گیاهان دارویی
میوه تازه ونرسیده آن سمی است. امارسیده وخشک شده آن سمیت ندارد. و به عنوان چاشنی مصرف می شود. غرغره جوشانده سماق برای ورم گلو ومحکم شدن لثه ها توصیه می شود. مصرف زیادتر از یک مثقال آن در یک وعده مضر است. برای ورم چشم وخون دماغ جوشانده گرد سماق را کمپرس نمایندمفید واقع می شوند. پخته برگ سماق مو را سیاه می کند.
گویش مازندرانی
سماق
فرهنگ فارسی هوشیار
نام دوائی است و آن میوه ای میباشد که خشک شده آن را بصورت گرد در طبخ غذا بکار میبرند، نوعی ادویه
واژه پیشنهادی
لش
معادل ابجد
201