معنی سنجاب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(سَ) (اِ.) پستانداری است از راسته جوندگان کمی کوچک تر از گربه با دُمی دراز و پر مو.
فرهنگ عمید
جانور پستاندار و کوچک از راسته جوندگان با پوست نرم و پرمو به رنگ کبود یا خاکستری، و دُم دراز و پرمو که بیشتر در جنگلها و روی درختان به سر میبرد و خوراکش دانهها و میوههای سخت از قبیل فندق، بلوط و گردو است،
پوست این حیوان،
* سنجاب پرنده: (زیستشناسی) نوعی سنجاب که از فراز درختان و جاهای بلند مانند چتربازان به زمین فرود میآید،
حل جدول
وروره
فارسی به انگلیسی
Squirrel
تعبیر خواب
سنجاب درخواب، مردی غریب توانگر باشد و پوست و مو و استخوان وی به خواب، مال و خواسته و گوشت او مال مردی غریب بود. اگر بیند که سنجاب را بکشت و پوست باز کرد، دلیل که مالِ مردی غریب را تباه کند. یا به غضب بستاند. - محمد بن سیرین
اگر دید سنجاب را جبه کرد و از گردن او خون روان گردید، دلیل که مال مردی غریب بستاند. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
عربی به فارسی
موش خرمای زمینی , سنجاب راه راه , موش خرما , سنجاب یا خز موش
فرهنگ فارسی هوشیار
نام جانوری است در ترکستان که از پوست وی پوستین درست کنند، حیوان کوچکی که دم پهن دارد و غذایش گردو و فندق و بلوط است
فرهنگ فارسی آزاد
سِنْجاب- سُنْجاب، (بفارسی سَنْجاب) جانوری است دانه خور و جونده، کوچکتر از کربه و خاکستری رنگ که پوست نرم و لطیف آن برای لباس بکار می رود،
معادل ابجد
116