معنی سنور
لغت نامه دهخدا
سنور. [س ِن ْ ن َ] (ع اِ) گربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (دهار) (مهذب الاسماء). رجوع به گربه شود. || مهتر. (منتهی الارب) (آنندراج) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || مهره های استخوان گردن. || بیخ دم. ج، سنانیر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء).
سنور.[س َ ن َوْ وَ] (ع اِ) خفتان از دوال بافته و تمامه سلاح هر چه باشد. (آنندراج) (منتهی الارب). چیزی باشداز پوست که درپوشند در جنگ. (یادداشت بخط مؤلف).
فرهنگ معین
(س نَُ) [ع.] (اِ.) گربه.
فرهنگ عمید
(زیستشناسی) گربه،
(صفت) مهتر، بزرگ،
(زیستشناسی) بیخ دم،
(زیستشناسی) مهرههای گردن،
حل جدول
گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
چوبی که با کندن روی آن و قرار دادن آن بر روی نهرهای زراعی، سهمیه...
فرهنگ فارسی هوشیار
گربه، مهره های گردن
فرهنگ فارسی آزاد
سِنَّوْر، گُربه (هِرّ)، سید و مهتر- رئیس قبیله (جمع: سَنانِیْر)، سُنّار هم گربه است،
معادل ابجد
316