معنی سهر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(مص ل.) بیدار ماندن شب، (اِمص.) بیداری. [خوانش: (سَ هَ) [ع.]]
(ص.) سرخ، (اِ.) گاو، گاو سرخ رنگ. [خوانش: (سُ یا س)]
فرهنگ عمید
بیدار ماندن، بیدار ماندن در شب، بیداری،
سرخ،
گاو، بهویژه گاو سرخرنگ: چو بر شاه تازی بگسترد مهر / بیاورد فربه یکی ما ده سهر (فردوسی: ۸/۷۶)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیداری، شب بیداری، بیدار ماندن
فرهنگ فارسی هوشیار
به خواب نرفتن (صفت) سرخ، (اسم) گاو سرخ سهر گاو، گاو بقر: چو بر شاه تازی بگسترد مهر بیاورد فربه یکی ماده سهر. (مصدر) بیدار ماندن به شب، (اسم) بیداری.
فرهنگ فارسی آزاد
سَهَر، (سَهِرَ- یَسْهَرُ) بیدار ماندن و بخواب نرفتن در شب- نخوابیدن در شب
معادل ابجد
265