معنی سپر
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(س پَ) [په.] (اِ.) ابزاری جنگی از جنس فلز یا چرم که برای سالم ماندن از ضربات شمشیر و نیزه از آن استفاده می کردند.، ~ بلای کسی شدن کنایه از: خطر یا دشواری مربوط به او را پذیرفتن.
فرهنگ عمید
سپردن sepordan
آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست میکنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار میدهند: سپر ماشین،
آلتی صفحهای از جنس چرم یا فلز که در جنگها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سروسینه استفاده میشود،
* سپر آتشین: [قدیمی، مجاز] آفتاب، زرینسپر،
* سپر انداختن: [قدیمی، مجاز] سپر افکندن، شکست خوردن و دست از مبارزه برداشتن و تسلیم شدن: چند چو پروانه پر انداختن / پیش چراغی سپر انداختن (نظامی۱: ۴۱)، نه هر جای مرکب توان تاختن / که جاها سپر باید انداختن (سعدی: ۳۵)،
* سپر بر آب افکندن: [قدیمی، مجاز]
زبون شدن، عاجز شدن،
از پیش خصم گریختن،
تسلیم شدن: گر به طوفان میسپارد ور به ساحل میبرد / دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم (سعدی۲: ۵۲۰)،
سپردن sepo (a) rdan
سپرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رهسپر، پیسپر،
حل جدول
جنه
محافظ خودرو، وسیله دفاع قدیمی
وسیله دفاعی جنگ های قدیمی
وسیله دفاعی جنگهای قدیمی
محافظ خودرو
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسپر، درق، درقه، مجن، محافظ، ضربهگیر، حائل، مانع، حفاظ
فارسی به انگلیسی
Buckler, Escutcheon, Shield
فارسی به ترکی
kalkan
فارسی به عربی
حاجز، سیاج
فرهنگ فارسی هوشیار
آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضاء بدن قرار میدادند
فارسی به آلمانی
Einzäunung (f), Fechten, Staket (n), Zaun (m)
واژه پیشنهادی
جنه
معادل ابجد
262