معنی سیاره نماد جنگ در اسطوره

فارسی به عربی

اسطوره

اسطوره

لغت نامه دهخدا

اسطوره

اسطوره. [اُ رَ] (ع اِ) اسطور. اسطاره. سخن پریشان و بیهوده. سخن باطل. (غیاث). || افسانه. (مهذب الاسماء) (غیاث). ج، اساطیر:
قفل اسطوره ٔ ارسطو را
بر در احسن الملل منهید.
خاقانی.


نماد

نماد. [ن ُ / ن ِ / ن َ] (اِمص) نمود. (برهان قاطع) (لغت فرس اسدی ص 114) (اوبهی) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (نف مرخم) به معنی فاعل هم آمده است که ظاهرکننده باشد. (برهان قاطع) (آنندراج). نماینده و ظاهرکننده. (ناظم الاطباء). رجوع به نمادن شود.

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

اسطوره

افسانه، داستان، استوره

مترادف و متضاد زبان فارسی

اسطوره

افسانه، داستان، قصه،
(متضاد) تاریخ

فرهنگ معین

اسطوره

افسانه، قصه، سخن بیهوده و پریشان، جمع اساطیر. [خوانش: (اُ طُ رِ) [ع.] (اِ.)]


نماد

نماینده، سَمبُل، مظهر، نشانه، علامت. [خوانش: (نَ) (اِ.)]

فرهنگ عمید

اسطوره

قصه‌ها و حکایت‌های بازمانده از دوران باستان دربارۀ خدایان، قهرمانان، و به ‌وجود آمدن اشیا و حوادث،

کلمات بیگانه به فارسی

اسطوره

افسانه

فرهنگ فارسی هوشیار

اسطوره

قصه وحکایت

فرهنگ فارسی آزاد

اسطوره

اُسْطُورَه، افسانه، قصه، سخن پریشان (جمع: اَساطِیر)،

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

سیاره نماد جنگ در اسطوره

929

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری