معنی سید ابراهیم رئیسی

لغت نامه دهخدا

رئیسی

رئیسی. [رَ] (اِخ) دهی است در هشت فرسنگی شمال لار. (از فارسنامه ٔ ناصری).

رئیسی. [رَ] (ص نسبی) منسوب به رئیس. مهم از هر چیز. قسمت بزرگ هر چیز. || (حامص) ریاست. رجوع به رئیس و ریاست شود.


سید

سید. [س َی ْ ی ِ] (ع ص، اِ) پیشوا. مهتر قوم. سردار. (آنندراج) (غیاث اللغات). مهتر. (دهار):
گرچه آباش سیدان بودند
او بهر فضل سید آباست.
فرخی.
کاشکی سیدی من آن تبمی
تا چو تبخاله گرد آن لبمی.
خفاف.
این ارادتی که لازم شده در گردن من نسبت به سید ما از روی سلامت نیست. (تاریخ بیهقی). بیعت کردند بسید خود و مولای خود. (تاریخ بیهقی).
فرمانبرش بدند همه سیدان عصر
افزون بدی جلالت قدرش ز حد و حصر.
منوچهری.
می خور ای سید احرار در این جشن سده
باده خوردن بلی از عادت احرار بود.
منوچهری.
زیرا که سید همه سیاره
اندر حمل بعدل توانا شد.
ناصرخسرو.
سید اقران خویشی در کفایت روز فضل
همچنان چون صاحب گردان بهیجا و ستم.
مسعودسعد.
ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
ای عالم جاه و شرف و دانش و تمییز.
سوزنی.
به نسبت از تو پیمبر نیازد ای سید
که از بقا نسب ذات توست حاصل از او.
خاقانی.
منقاد حکم اوست هر سید و هر ملک مستبد که از قروم دیار ترک و روم است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی).
|| لقب فرزندان پیغمبر. || دانا. (آنندراج) (منتهی الارب). دانا. فاضل. حکیم. (ناظم الاطباء). || حلیم. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || مالک. || بز کلان سال. (آنندراج) (منتهی الارب). بز پیر. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). || مرد کریم. (آنندراج) (منتهی الارب). کریم. سخی. (ناظم الاطباء). || گرگ درنده. (غیاث اللغات). گرگ. (آنندراج). || شیر بیشه. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || (اِخ) گاه مطلق آرند و مراد رسول اکرم صلی اﷲ علیه و آله و سلم است: آنگه بخانه بازآمد و آن شب نوبه ٔ خانه ٔ عایشه بود، چون سید در خانه بنشست وحی ظاهر شد. (قصص الانبیاء ص 235).
بر سید حقوق صحبت داشت
یک زمان خدمتش فرونگذاشت.
سنایی.
ملک ترک و عجم را تو وزیری فرخ
همچو بر سید، صدیق و چو آصف بر جم.
سوزنی.
پرسیدند که سید صلی اﷲ علیه و سلم گفت:خدای دشمن دارد اهل خانه ای را... (تذکره الاولیاء عطار).
چشم سید چون به آخر بود جفت
پس بدان دیده جهان را جیفه گفت.
مولوی.
سزد گر بدورش بنازم چنان
که سید بر ایام نوشیروان.
سعدی.
نشنیده ای که سید عالم فرمود. (گلستان).
- سید آفاق، سید ابرار.
- سیدالبشر، نعت است رسول اکرم (ص) را:
بشرح شرع محمد که سیدالبشر است
همال تو کس از ابناء بوالبشر نبود.
سوزنی.
یا سیدالبشر زده خورشید بر نگین
یا احسن الصور زده ناهید در نوا.
خاقانی.
- سیدالقوم، مهتر طائفه.
- سیدالمرسلین، منظور پیغمبر اکرم (ص).
- سید انام، سید انبیاء.
- سید ناس، مقصود رسول اکرم (ص) است.


چاه رئیسی

چاه رئیسی. [رَ] (اِخ) دهی است از دهستان تراکمه بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 126 هزارگزی جنوب راه فرعی لار به گله دار واقع شده. جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 74 تن سکنه دارد.آبش از چشمه، محصولش غلات و انار، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).


قلعه رئیسی

قلعه رئیسی. [ق َ ع َ رَ] (اِخ) دهی است مرکز دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در 122 هزارگزی خاور شوسه ٔ باغ ملک. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری مالاریایی است. سکنه ٔ آن 250 تن است. آب آن از چشمه و شغل اهالی زراعت و حشم داری و صنایع دستی زنان قالی و قالیچه و پارچه بافی است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفه ٔ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).

فرهنگ فارسی آزاد

سید ابراهیم خلیل تبریزی

سید ابراهیم خلیل تبریزی، از مؤمنین اولیه عهد اعلی بود که حضرت ربّ اعلی آثار نازله در ماه کو و چهریق را به وسیلهء شیخ حسن زنوزی نزد او فرستادند. وی در عهد ابهی نیز بشرف ایمان جمال اقدس ابهی مشرف شد،


سید

سَیِّد، نزد نصاری لقب حضرت مسیح است و در اسلام به کسی که نَسَبش به حضرت رسول برسد (خواه از طریق حضرت حُسَین (سَیِّد حُسَینی) و خواه از طریق حضرت حسن (سید مُجْتَبَوِی و یا طَباطَبائی)، جناب سید کاظم رشتی را هم «سَیِّد» بطور مطلق نامیده اند،

حل جدول

نیما رئیسی

از بازیگران فیلم ساکن طبقه وسط


سید

آقا و مولا

فرهنگ عمید

سید

عنوان هریک از اولاد حضرت رسول، از نسل امیرالمؤمنین علی و فاطمۀ زهرا: به نسبت از تو پیامبر بنازد ای سید / که از بقای نسب ذات توست حاصل او (خاقانی: ۹۱۷)،
[قدیمی] مهتر، سرور، بزرگ، آقا: نماند به عصیان کسی در گرو / که دارد چنین سیدی پیشرو (سعدی۲: ۱۴۹)،
(اسم) [قدیمی] پیامبر اسلام: سزد گر به دورش بنازم چنان / که سید به دوران نوشیروان (سعدی۲: ۱۵۱)،

فرهنگ معین

سید

(سَ یِّ) [ع.] (ص.) سرور، آقا، افرادی که نسب شان به پیغمبر (ص) می رسد.،~المرسلین سرور فرستادگان (خدا) لقب محمد رسوالله (ص).،~ُالشُهَدا الف - سرور شهیدان. ب - لقب حمزه عموی پیامبر اسلام. ج - به ویژه لقب امام حسین (ع) امام سوم شیعیان.

مترادف و متضاد زبان فارسی

سید

آقا، خواجه، رئیس، سرور، مهتر، پیغمبرزاده،
(متضاد) خلق

واژه پیشنهادی

سید

آقا سرور مهتر

مولا-میر-عمید

مولا.بزرگ.میر.

معادل ابجد

سید ابراهیم رئیسی

613

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری