معنی سیر کردن
لغت نامه دهخدا
سیر کردن. [س َ ک َ دَ] (مص مرکب) راه رفتن. رفتن. طی کردن:
تا بدین هفت فلک سیر کند هفت اختر
همچنین هفت پدیدار بود هفت اورنگ.
فرخی.
روزی سیر کرد و قصد هرات داشت. (تاریخ بیهقی).
نگر تا قضا از کجا سیر کرد
که کوری بود تکیه بر غیر کرد.
سعدی.
حل جدول
اشباع
فارسی به انگلیسی
Assuage, Circulate, Sate, Satiate
فارسی به عربی
تجول، ملء
فرهنگ فارسی هوشیار
طی کردن
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Ausfüllen, Bekleiden, Besetzen, Erfüllen, Füllen
معادل ابجد
544