معنی سیستم
فرهنگ معین
روش، طریقه، دستگاه، نظام، مدل. [خوانش: (تِ) [فر.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند، دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی،
آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر،
مجموعهای از قواعد و اصول تثبیت شده: سیستم متری،
قاعده، شیوه،
حل جدول
سامانه
فرهنگ واژههای فارسی سره
سامانه
مترادف و متضاد زبان فارسی
جهاز، دستگاه، نظام، سامانه، روش، قاعده، اسلوب
فارسی به ترکی
sistem
فارسی به عربی
نظام
ترکی به فارسی
سیستم
فرهنگ فارسی هوشیار
ترتیب، قاعده
فارسی به ایتالیایی
sistema
فارسی به آلمانی
Anlage (n), System (n)
معادل ابجد
570