معنی سیستم سوخت آماى خودروها
حل جدول
لغت نامه دهخدا
سوخت. (اِ) آنچه سوزند در تنور و بخاری و تون و مانند آن. آنچه برای سوختن و گرم کردن است. آنچه ضرور است سوختن را از نفت و هیمه و جز آن.آنچه برای گرم کردن یا پختن بکار است از هیمه و برگ خشک و سرگین و نفت و جز آن. (یادداشت بخط مؤلف).
- سوخت حمام. سوخت نانوائی. سوخت اجاق.
|| آنچه ممتنعالوصول ماند از وامهای داده شده. لاوصول. از میان شدن طلبی. (یادداشت بخطمؤلف).
- سوخت را بود کردن، قاعده ای بوده است دولتی که مستوفیان و عاملین رعایت میکردند. (یادداشت بخط مؤلف).
نیم سوخت
نیم سوخت. (ن مف مرکب) نیم سوخته. نیم سوز:
ز آتش خورشید شد نافه ٔ شب نیم سوخت
قوت از آن یافت روز خوش دم از آن شد بهار.
خاقانی.
ترکی به فارسی
سیستم
فرهنگ عمید
مجموعهای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند، دستگاه: سیستم گوارشی، سیستم بانکی،
آنچه شکل، ساختار، و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین میکند: سیستم کامپیوتر،
مجموعهای از قواعد و اصول تثبیت شده: سیستم متری،
قاعده، شیوه،
سوخت دان
جای ریختن سوخت،
جای انبار کردن و نگهداشتن سوخت،
سوخت
آنچه بسوزانند از قبیل هیزم، زغال، نفت، بنزین، گاز و مانند آنها برای ایجاد حرارت یا نیرو، مادۀ سوختنی،
(اسم مصدر) [مجاز] از بین رفتن،
سوخته،
* سوختوساز: (زیستشناسی) تغییرات شیمیایی مواد غذایی که در بدن جانداران رخ میدهد و نیروی لازم برای اعمال حیاتی و تقویت عضلات تولید میشود، متابولیسم،
* سوختهای فسیلی: نفت، گاز، زغالسنگ،
فارسی به عربی
احتراق، وقود
فارسی به ایتالیایی
carburante
واژه پیشنهادی
نفتا
فرهنگ معین
(اِ.) ماده سوختنی مانند: نفت.
مترادف و متضاد زبان فارسی
بنزین، نفت، گازوئیل، مواد سوختی، سوخته
فرهنگ فارسی هوشیار
آنچه سوزند در تنور و بخاری و مانند آن، آنچه برای گرم کردن یا پختن بکار برند
معادل ابجد
2500