معنی سیلک - جدول یاب

معنی سیلک

لغت نامه دهخدا

سیلک

سیلک. [ل َ / ل ُ] (اِ) سیکک است که کرم گندم ضائعکن باشد. (برهان) (آنندراج). کرمک گندمخوار. (ناظم الاطباء). اسم فارسی سوس الحبوب است که قمل الطعام نامند. (فهرست مخزن الادویه). || زردی در غله زار. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به سیسک و سیکک شود.

فرهنگ معین

سیلک

[انگ.] (اِ.) حریر، ابریشم.

فرهنگ عمید

سیلک

حریر، ابریشم،

حل جدول

سیلک

ابریشم

حریر و ابریشم

مترادف و متضاد زبان فارسی

سیلک

حریر، ابریشم، ابریشمی، ابریشمین

گویش مازندرانی

سیلک

بره ی یک ساله

فرهنگ فارسی هوشیار

سیلک

حریر، ابریشم (اسم) حریر ابریشم. توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است.

معادل ابجد

سیلک

120

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری