معنی سین
لغت نامه دهخدا
سین. (اِخ) در بابل سین را رب النوع ماه میدانستند. (ایران باستان ج 1 ص 202 و 382).
سین. [ی ِ] (اِخ) آسوان. از شهرهای مصر قدیم که امروز آن را آسوان نامند. (فرهنگ فارسی معین).
سین. (اِخ) نام شهر چین است و معرب آن صین باشد. (آنندراج). رجوع به صین و چین شود.
سین. (اِخ) نام حضرت رسالت صلوات اﷲ علیه و آله. (برهان). در یس، یاسین «و یاسین معناه یا انسان او یاسید». (؟) (منتهی الارب) (از حاشیه برهان چ معین).
سین. (اِ) آهوی کوچک. (دزی ج 1 ص 714). || کسی که تنحنح بسیار کند. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). || نام حرف پانزدهم از حروف الفبای ابجدی. (ناظم الاطباء). حرفی است معروف از حروف تهجی. (برهان). || سیمیا و کیمیا. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اشاره بعلم سیمیا به اصطلاح ارباب صنعت. (برهان) (آنندراج). رجوع به حرف «س » شود.
سین. (اِخ) (سئین) دهی است از دهستان ایردیموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل. دارای 469 تن سکنه. آب آن ازرود سئین. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
گلی سین
گلی سین. [گْلی / گ ِ] (فرانسوی، اِ) از طایفه ٔ گیاهان پروانه ای، نوعی از آن زینتی است. گلی سین چینی قابل ملاحظه، زیبا و با خوشه های آبی یا بنفش رنگ است.
فرهنگ معین
(اِ.) پانزدهمین حرف از الفبای فارسی، س.
فرهنگ عمید
نام حرف «س»،
گویش مازندرانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) حرفی از الفبای فارسی و عربی، رمز است برای } سیمیا . {، سید (رسول ص)
حل جدول
فرهنگ فارسی آزاد
س (سین)، حرف دوازدهم از حروف هجائیّه (الفباء) که بحساب جُمَّل (اَبْجَد) مساوی 60 است
معادل ابجد
120