معنی سین

لغت نامه دهخدا

سین

سین. (اِ) آهوی کوچک. (دزی ج 1 ص 714). || کسی که تنحنح بسیار کند. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). || نام حرف پانزدهم از حروف الفبای ابجدی. (ناظم الاطباء). حرفی است معروف از حروف تهجی. (برهان). || سیمیا و کیمیا. (ناظم الاطباء) (آنندراج). اشاره بعلم سیمیا به اصطلاح ارباب صنعت. (برهان) (آنندراج). رجوع به حرف «س » شود.

سین. (اِخ) نام حضرت رسالت صلوات اﷲ علیه و آله. (برهان). در یس، یاسین «و یاسین معناه یا انسان او یاسید». (؟) (منتهی الارب) (از حاشیه برهان چ معین).

سین. (اِخ) نام شهر چین است و معرب آن صین باشد. (آنندراج). رجوع به صین و چین شود.

سین. (اِخ) در بابل سین را رب النوع ماه میدانستند. (ایران باستان ج 1 ص 202 و 382).

سین. [ی ِ] (اِخ) آسوان. از شهرهای مصر قدیم که امروز آن را آسوان نامند. (فرهنگ فارسی معین).

سین. (اِخ) (سئین) دهی است از دهستان ایردیموسی بخش مرکزی شهرستان اردبیل. دارای 469 تن سکنه. آب آن ازرود سئین. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).

فرهنگ معین

سین

(اِ.) پانزدهمین حرف از الفبای فارسی، س.

فرهنگ عمید

سین

نام حرف «س»،

حل جدول

سین

حرف نوروزی

از حروف الفبا

گویش مازندرانی

سین

بغض – کینه

مرتعی در پرتاس لفور سوادکوه

فرهنگ فارسی هوشیار

سین

(اسم) حرفی از الفبای فارسی و عربی، رمز است برای } سیمیا ‎. {، سید (رسول ص)

معادل ابجد

سین

120

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری