معنی سیه روزان

حل جدول

سیه روزان

سیاه بختان، بیچارگان

اشقیا


تیره روزان

اشقیا


سیه

مخفف سیاه

تاریک ولی شاعرانه

لغت نامه دهخدا

روزان

روزان. (اِ) ج ِ روز. ایام. رجوع به روز شود.

روزان. (اِخ) ابن صول. پادشاه گرگان در قرن اول هجری بود. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 88 و ترجمه ٔ فارسی آن ص 122 شود.


نیمه روزان

نیمه روزان. [م َ / م ِ] (اِ مرکب، ق مرکب) هنگام نیم روز. ظهر: برگ کرنب در آب پزند و به دست بمالند و بپالایند و نیمه روزان انگبین صافی کرده بر آن نهند و به قوام آورند. (هدایهالمتعلمین از فرهنگ فارسی معین).


نیم روزان

نیم روزان. (اِ مرکب، ق مرکب) نیم روز. ظهر:
از گرمی آفتاب سوزان
تفسیدبه وقت نیمروزان.
نظامی.
|| هنگام نیمروز. وقت ظهر. (فرهنگ فارسی معین):
بامدادان بر چکک چون چاشتگاهان بر شخج
نیمروزان بر لبینا شامگاهان بر دنه.
منوچهری.
- دایره ٔ نیم روزان، دایره ٔ نصف النهار: آن دایره که بر نقطه ٔ سمت الرأس گذرد که زیر سر است و همه ٔ روزها و نقطه ها به دو نیم کند او را دایره ٔ نیم روزان خوانند. (التفهیم) (یادداشت مؤلف).


سیه

سیه. [ی َه ْ] (ص) مخفف سیاه. (برهان). سیاه. اسود. (ناظم الاطباء): مردمانش همه سیهند از گرمی هوای ایشان. (حدود العالم).
همی هر زمان اسب برگاشتی
وز ابر سیه نعره بگذاشتی.
فردوسی.
ای بحری و به آزادگی از خلق پدید
چون گلستان شکفته ز سیه شورستان.
فرخی.
رجوع به سیاه شود. || غلام حبشی و هندی و زنگی. (برهان) (آنندراج). || نام خط چهارم است از جمله ٔ هفت خط جام جم و آنرا خط ازرق نیز خوانند. (برهان). || نحس. شوم. (برهان).


سیه درون

سیه درون. [ی َه ْ دَ] (ص مرکب) سیه دل. بدخواه. (ناظم الاطباء). سیه دل. تاریک دل. سیه جگر. رجوع به سیه دل و سیاه دل شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

نیمه روزان

(اسم) وسط روز و آن هنگام رسیدن آفتاب است بر دایره نصف النهار ظهر: ((سادس ماه ربیع الاخر اندر نیم روز روز آدینه بحکم کردگار ذوالمنن. . . )) (حافظ. 370) یا پادشاه (سلطان) نیم روز (نیمروز) . آفتاب، آفتاب.


سیه

‎ (صفت) آن چه برنگ زغال باشد اسود، تیره تاریک، (اسم) رنگ زغال سواد. توضیح تیره ترین رنگهاست و آن رنگی است خارج از دسته رنگهای اصلی و فرعی. چون این رنگ را به رنگ دیگر اضافه کنند آن را تیره سازد مقابل سفید، کسی که سیاه پوست باشد، حبشی زنگی، اسب سیاه رنگ، خط چهارم از جمله هفت خط جام ارزق، (صفت) مست طافح سیاه مست، نحس شوم. یا بازار سیاه. بازاری که در آن قیمت اشیا ء را بیش از قیمت اصلی خرید و فروش کنند. یا (میان) سیاه و سفید فرق کردن (تشخیص دادن) خواندن و توانستن سواد داشتن. (اسم) سی ثلثین.

فرهنگ عمید

سیه

سیاه

گویش مازندرانی

سیه

پوشش سقف خانه

معادل ابجد

سیه روزان

339

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری