معنی شاعر، نویسنده و مترجم
حل جدول
احمد شاملو
نویسنده، مترجم و شاعر اصفهانی
حسین مسرور
شاعر و مترجم لهستانی
شیمبورسکا
شاعر و نویسنده
مصنف
شاعر و مترجم برجسته ایتالیا
مونتاله
فارسی به عربی
فرهنگ عمید
کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه میکند،
[مجاز] بازگوکننده، بیانکننده: این شعر مترجم احساسات شاعر است،
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
مترجم. [م ُ ت َ ج ِ] (ع ص) ترجمه کننده. (غیاث) (آنندراج). ترجمان. دیلماج. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی، ترجمان و ترجمه کننده و معنی کننده و تاجُران. (ناظم الاطباء). کسی که کلامی را به زبانی دیگر برگرداند چنانکه فرانسه را به پارسی:... تا بروزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ بود. (ترجمه ٔ تاریخ بخارا). و رجوع به ماده ٔ قبل و تاجُران شود.
- لسان مترجم، زبان فصیح و گویا. (ناظم الاطباء).
- مترجم اول، از القاب اداری دوره ٔ قاجاریه بود و به کسی اطلاق می شد که بر مترجمان دیگر ریاست داشت و یا حائز مرتبه ٔ اول بود و رجوع به مرآه البلدان شود.
- مترجم دوم، این نام نیز از القاب اداری دوره ٔ قاجاریه می باشد، کسی که در میان مترجمان مقام دوم دارا بود، به این لقب خوانده می شد. و رجوع به مرآهالبلدان شود.
مترجم. [م ُ ت َ ج َ] (ع ص) ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ ازتازی، ترجمه شده و معنی کرده شده. (ناظم الاطباء). برگردانده شده از زبانی به زبانی دیگر. ترجمه شده. و رجوع به ترجمه و ترکیب های آن شود.
واژه پیشنهادی
ادب پیشه
فرهنگ فارسی هوشیار
ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده
فرهنگ معین
(مُ تَ جِ) [ع.] (اِفا.) کسی که مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند.
معادل ابجد
1445