معنی شاعر ایرانى
حل جدول
اهلى شیرازى
بانوى شاعر ایرانى
رابعه
شاعر ایرانى سایه عمر
رهى معیرى
دانشمند ایرانى
ابوریحان
سردار ایرانى
افشین
آهنگساز ایرانى
اسماعیل مهرتاش
مینیاتوریست ایرانى
بهزاد
موسیقى دان ایرانى
ارموى
نام پسرانه ایرانى
ماونداد
منظومه هوشنگ ایرانى
ابلیس بیرون آمد
جزیره کوچک ایرانى
خارکو
عربی به فارسی
زره اسب , شاعر (باستانی) , رامشگر , شاعر و اوازخوان , شاعر , چکامه سرا
فارسی به عربی
شاعر
لغت نامه دهخدا
شاعر. [ع ِ] (اِخ) (الخوری) بطرس الماورنی اللبنانی. او راست: «فاکهه الالباب فی تاریخ الاحقاب ». (معجم المطبوعات).
شاعر. [ع ِ] (ع اِ) نام هر یک از دو رگ که در دو ورک شاخ شاخ شوندو مجموع آن دو را شاعران گویند. (یادداشت مؤلف).
معادل ابجد
833