معنی شاعر غزل سراى عصر قاجاریه

لغت نامه دهخدا

غزل

غزل. [غ ُزْ زَ] (ع ص، اِ) ج ِ غازله. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به غازله شود.

غزل. [غ َ] (ع مص) رشتن.مغزول، نعت از آن است. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). ریسمان رشتن. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 73). ریسیدن. (غیاث اللغات). رشتن. غُزول. || نوازش کردن: اخذ فی غزلهم والرفق بهم. (دزی ج 2 ص 211). || (اِ) رشته. (منتهی الارب) (آنندراج). ریسمان. رسمان. (لغت محلی شوشتر ذیل رسمان). ریسمان. (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). مغزول از نظر تسمیه به مصدر و منسوب آن غزلی است. (اقرب الموارد). ج، غُزول. (دزی ج 2 ص 211). رسن. (غیاث اللغات).
- دارالغزل، جایی که زنان رشته های خود را میفروشند. (دزی ج 2 ص 211).
- غزل حریر، ابریشم رشته شده.
- غزل قطن، کتان رشته شده.
|| ریسمانی که با آن جانوران وحشی را میگیرند. || پیچک مو (درخت). || شراب غزل الکرم، از نوشابه هایی که معده را تقویت کنند و اشتها آورند. (دزی ج 2 ص 211).

غزل. [غ َ زَ] (ع مص) سخن گفتن با زنان و عشقبازی نمودن. (منتهی الارب). حدیث زنان و حدیث عشق ایشان کردن. (آنندراج). محادثه با زنان. (اقرب الموارد). بازی کردن به محبوب. حکایت کردن از جوانی و حدیث صحبت و عشق زنان. (غیاث اللغات). دوست داشتن حدیث با زنان و صحبت با ایشان. (تاج المصادر بیهقی). ج، غُزول. (دزی ج 2 ص 211). || سستی آوردن سگ و آن چنان باشد که چون به گرفتن نزدیک شود، آهو از ترس وی بانگ کند پس سگ بازگردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متحیر شدن از بانگ کردن آهوبره در روی بره. (تاج المصادر بیهقی). || (اِمص) ستایش کسی. ثنای کسی. (مقدمه الادب زمخشری). || سخنگویی با زنان. عشقبازی. (منتهی الارب). گفتگوی پسران و دختران جوان، و گفته اند به معنی عشقبازی با زنان است. (از اقرب الموارد). || (اِ) در موسیقی یک قسمت از چهار قسمت نوبت مرتب یعنی تألیف کامل است، و آن چهار قسمت قول است و غزل وترانه و فروداشت. || سخنی که در وصف زنان و عشق ایشان گفته اند، و در عرف شعرا چند بیت مقرری است که پیش قدما زیاده از دوازده نیست و متأخران منحصر در آن ندانند، و با لفظ خواندن و سرودن و زدن و برداشتن و طرح کردن و از قلم ریختن مستعمل است. (از آنندراج). سرواد و کلام منظوم و شعر و چامه. (ناظم الاطباء). کلام موزون و مقفی در معاشقه و وصف حال زنان. شعری با مطلع و مقطع از پنج تا پانزده بیت و بیشتر در مدح و نوازش معشوقه و مغازله با او و جز آن. در کشاف اصطلاحات الفنون آمده: غزل اسم از مغازله است به معنی سخن گفتن با زنان و در اصطلاح شعرا عبارت است از ابیاتی چند متحد در وزن و قافیه، که بیت اول آن ابیات مصرع باشد فقط، و مشروط آن است که متجاوز از دوازده هم نباشد، اگر چه بعض شعرای سلف زیاده از دوازده هم گفته اند. فاما الحال آن طریقه غیرمسلوک است. و اکثر ابیات غزل را یازده مقرر کرده اند، و هر شعری که زیاده بر آن بود آن را قصیده گویند، و در غزل غالباً ذکر محبوب، و صفت حال محب و صفت احوال عشق و محبت بوده کذا فی مجمع الصنایع. غزل را تشبیب نیز گویند کذا فی جامع الصنایع. صاحب مجمع الصنایع تشبیب را از انواع غزل شمرده است - انتهی. صاحب مرآت الخیال گوید: ذکر تخلص در غزل از زمان سعدی لازم شده است - انتهی.
غزل از غَزل، سمر دختران و حدیث ایشان، و مغازلت و عشقبازی با زنان، و آن شعری است مقصور بر فنون عشقیات از وصف زلف و خال و حکایت وصل و هجر و تشویق به ذکر ریاحین و ازهار و ریاح و امطار و وصف دمن واطلال. (از المعجم چ مدرس رضوی ص 151). نیز در ص 306 این کتاب آمده: غزل در اصل لغت حدیث زنان و صفت عشقبازی با ایشان و تهالک در دوستی ایشان است و مغازلت عشقبازی و ملاعبت است با زنان و گویند: رجل غَزِل، یعنی مردی که متشکل باشد به صورتی که موافق طبع زنان باشد و میل ایشان بدو بیشتر بود به سبب شمایل شیرین و حرکات ظریفانه و سخنان مستعذب، و بعضی اهل معنی فرق نهاده اند میان نسیب و غزل، و گفته اند معنی نسیب ذکر شاعر است خَلق و خُلق معشوق را و تصرف احوال عشق ایشان در وی، و غزل دوستی زنان است و میل هوای دل بر ایشان و به افعال و اقوال ایشان، و از اینجاست که گویندچون سگ در صید آهو رسد و آهوک بیچاره گردد بانگکی ضعیف بکند از ترس جان، سگ را رقتی پیدا شود و از وی بازایستد و به چیزی دیگر مشغول شود. گویند: غَزِل ُالکلب، و همانا آهو را غزال از اینجا نام نهاده اند که این مغازلت را شایسته است، و بیشتر شعرای مفلق ذکر جمال معشوق و وصف احوال عشق و تصابی را غزل خوانند. و اغزالی که مقدمه ٔ مدحی یا شرح حالی دیگر باشد آن را نسیب گویند. و به حکم آنکه مقصود از غزل ترویح خاطر و خوش آمد نفس است باید که بنای آن بر وزنی خوش مطبوع و الفاظی عذب سلس و معانی رائق و مروق نهند، و در نظم آن از کلمات مستکره و سخنان خشن محترز باشند چنانکه عمادی گوید:
دل و جانم به عشق توسمرند
همه عالم بدین حدیث درند
زلف و روی و لبت بنامیزد
همه از یکدیگر شگرفترند
تو نه ای یار لیک در غم تو
همه آفاق یار یکدگرند
آهوانند زیر غمزه ٔ تو
که جز از مرغزار جان نچرند
خورش طوطیان شکر باشد
طوطیان لب تو خود شکرند
دل من گشت حلقه ای که در او
جان فروشند و عشوه ٔ تو خرند
عاشقان را چه روی با توجز آنک
لب بدوزند و در تو می نگرند
نبرند از غم تو جان به کنار
خاصه قومی که نام بوسه برند
بر در تو مقیم نتوان بود
هوسی میپزند و میگذرند.
و عادت چنان رفته است که هرچه از آن جنس (رباعی)... برمقطعات پارسی باشد آن را غزل خوانند - انتهی.
شبلی نعمانی در شعر العجم آورد: پوشیده نیست که جذبه ٔ عشق و محبت خمیرمایه ٔ فطرت انسانی است و از همین جاست که در ادبیات منظوم تمام اقوام، اشعار عشق و عاشقی نسبت به تمام اقسام شعر بیشتر متداول و رایج میباشد لیکن ایران در این خصوص مقدم بر تمام دنیاست. تمدن ایران کهن سال و چندین هزارساله است. در امور زندگی و معاشرت همیشه تکلف و ظرافت وجود داشته است. ناز و نعمت و جاه و ثروت چند هزارساله نفاست و لطافت را به منتهی درجه رسانیده بود. آب و هوا، سبزه و چمن، لاله و گل، آب روان، دماغها و طبایع را همیشه نشاطانگیز و ولوله خیز کرده است. به علاوه از نظر حسن و جمال هم این کشور محل نشو و نمای پری رویان بوده است. نوشاد، خلخ، فرخار و کشمیر که چمن زار حسن و جمال بودند تماماً در دامن ایران، و محصولات این حدود جزو آرایش بازارهای ایران بوده است، و با این وسایل و اسباب معلوم است که ترقی غزل در ایران امری لازمی و حتمی بود. به ظاهر این مطلب تعجب آور است که با وجود این همه وسایل و اسباب تا سیصد سال غزل به حال رکود و وقوف بوده است و علتش هم این بود که آغاز شاعری در ایران به واسطه ٔ جوش فطری نبوده، بلکه به منظور گرفتن صله و کسب معاش بوده است. آری وقتی که در ایران حکومتهای خودمختاری به روی کار آمده برای مداحی آنان شعر و شاعری شروع گردید، و چون از عرب تقلید می کردند، لذا در مقدمه ٔ قصاید اشعاری در عشق و عاشقی هم معمول بود میگفتند، و در عربی آن را تشبیب یا نسیب میگویند، و نام دوم همین اشعار غزل میباشد. علی رغم جنگ و جدالی که در دوره ٔ دیالمه و سلاجقه و غزنویان در تمام کشور دوام داشت بازار شاهدپرستی رواج داشت و سلاطین قاهر و متشرع علانیه حسن پرستی میکردند. در مدح قصایدی که میگفتند در آن قصاید از معشوقان هم یادآور میشدند بعض وقتها خود سلاطین به شعرا دستور میدادند که این مضامین رابه نظم آورند. غضائری رازی بر حسب فرمایش سلطان محمود در وصف ایاز اشعاری گفت و در ازای آن صله ٔ گرانبهایی گرفت، چنانکه خود در قصیده ٔ لامیه چنین گفته:
مرا دو بیت بفرمود شهریار جهان
بر آن صنوبر عنبرعذار مشکین خال
دو بدره زر بفرستاد و دو هزار درم
به رغم حاسد و تیمار بدسگال نکال.
فرخی نیز در تعریف ایاز در ضمن قصیده ای چنین سرود:
نه بر خیره بدو دل داد محمود
دل محمود را بازی مپندار.
در هر خانه ای غلام ترک وجود داشت، و آنان در خلوت و جلوت شریک صحبت بودند. اکثر شعرا شیفته و دلباخته ٔ همین غلامان بودند و در اشعار عشقی آنان را توصیف میکردند، چنانکه فرخی در تمهید یک قصیده چنین میگوید: امروز ترک پریروی من سر تا پا خمار است زیرا دیشب تا صبح مشغول باده گساری بوده است من دو دفعه با چشم اشاره کردم که بخواب لیکن نپذیرفت و گفت: بگذارید به همین حال باشم ! کیست برای چنین نوکر صمیمی فداکاری جان ندهد و کیست که از یک چنین خدمتکاری ناز نکشد؟
ترکان اکثر سپاهی و خوب صورت بودند و به همین جهت مورد توجه قرار میگرفتند و مخصوصاً خودشان را برای جلب انظار قشنگ جلوه میدادند، و از همین جاست که اکثر شعرا این سپاهیان را تعریف و توصیف معشوقانه کرده اند. (رجوع به بخش اول ج 5 همین کتاب شود). واین در شعر و شاعری تأثیری که بخشید این بود که سراپای معشوق در اوصاف تماماً در الفاظ جنگی و اصطلاحات رزمی آمده است. از این طرف این وسایل و اسباب فراهم آمده و از طرف دیگر دوره ٔ تصوف آغاز شده بود. خمیرمایه ٔ تصوف عشق و محبت است. چون اکابر صوفیه فطرهً شاعر بودند لذا جذبات آنان موزون از زبان جاری گردید. در قوم جوش سپاهیگیری کم شده بود. از طرف دیگر تاتاریان تمام کشور را تار و مار کردند. در نتیجه ٔ این عوامل و اسباب پی درپی تمام قوت و زور شاعری، درد و الم، سوز و گداز، فغان و زاری گردید، و معلوم است که برای آن چیزی از غزل مناسب تر و موزون تر نبوده است. اوحدی، مولانا رومی، عطار، سعدی، خسرو و حسن زائیده ٔ همین عوامل و اسباب بوده و در چنین دوره ای عرض وجود نموده اند. تا آن وقت در غزل جز تعریف حسن و جمال محبوب و عشق و محبت صحبت دیگری در کار نبود. خواجه حافظ این دایره را وسیع کرده هر نوع خیالات رندانه و صوفیانه و نیز افکار فلسفی و اخلاقی را در غزل بیان نمود. و چون تسلط او بر زبان در منتهی درجه بود در ادای هرگونه خاطرات یا فکر و خیال در لطافت و رنگینی زبان هم هیچگونه خللی راه نیافت. و این در حقیقت معراج غزل گویی بوده است که بعد از آن دیگر چنین رونقی برای وی حاصل نشد و ممکن هم نبود حاصل شود. اگر چه سبک خواجه در تمام ایران اشاعت و انتشار یافت، یعنی غیر از سبک او سبک دیگری مورد پسند واقع نمیشد، لیکن همه میدانستند که این طرز را نمیتوان تقلید کرد، و لذا کسی هم پیرامون این کار نیفتاد، و این سبب گردید که غزل گویی از ترقی بازماند و تا دوره ٔ صفویه این رکود ادامه داشت. آن وقت فغانی طرز نوینی ایجاد کرد، و شعرای بعد از او بنای تقلید را گذاشتند. و به قدری آن را ترقی دادند که زمین بود به آسمانش رسانیدند. در دوره ٔ صفویه اکثر شعرای ایران به هندوستان رفتند و در آن کشور اقامت گزیدند و بعضی ها هم به ایران آمد و شد میکردند. به همین جهت در غزل اسلوبهای مختلفی پدید آمد. فلسفه در شعر وارد شد، و این قسمت در اشعار عرفی، فیضی، نظیری، سلیم و جلال اسیر پیداست. اشعار شعرایی ازقبیل ولی دشت بیاضی، علی قلی میلی، وحشی یزدی و شرف جهان رنگی رندانه و عاشقانه به خود گرفت، و کلام نظیری، طالب آملی و کلیم دارای لطافت خاصی شد. این بود مجملی از تاریخ غزل. اینک به انتقاد غزل و بیان محاسن ومعایب آن میپردازیم.
معایب غزل: 1- نقص بزرگ غزل این است که در هریک از مسائل و واردات عشق و محبت بیانی که میشود مسلسل نیست، بلکه هر شعر آن مستقل و علی حده است، یعنی در هر بیت آن، یک معنی و یک خیال مفرد و یا یک واقعه ٔ جداگانه بیان میشود. 2- محبوب شاعر فارسی اکثر شاهد بازاری و مبتذل است. هرکس میتواند به او راه پیداکند. امروز با یکی هم صحبت و فردا با دیگری هم بزم است. هنگامی که در یک محفل جلوه آراست جمعیت عشاق از همه طرف به نظاره ٔ وی میپردازد. او به یکی نگاه زیرچشمی میکند، به آن دیگر چشمک میزند، به یک نفر لبخند زده یا نگاهی متبسمانه میکند، دیگری را با نگاهی فریب آمیز به محبت صوری خود مطمئن میسازد، برخلاف شعرای تازی (دوره ٔ جاهلیت) که محبوب اغلب در حریم عفت قرار گرفته است و دسترسی به آن بس دشوار میباشد. چنانکه یکی در این میان بخواهد رو به آن طرف نماید قبلا" باید با شمشیرها مواجه شود. 3- در اشعار فارسی عاشق خود را نهایت درجه پست قرار میدهد او خود را سگ کوچه ٔ معشوقه مینامد:
سحر آمدم به کویت به شکار رفته بودی
تو که سگ نبرده بودی به چه کار رفته بودی ؟
شنیده ام که سگان را قلاده می بندی
چرا به گردن حافظ نمینهی رسنی ؟
برخلاف عاشق عرب که عزت نفس را در هر حال از دست نمیدهد. 4- تمایلات یا جذبات و احساساتی که اظهار میشود چون در آن واقعیت کم وجود دارد لذا در الفاظ و طرز ادا جوش اصلی نیست. شما اشعار عشق و عاشقی فارسی را که میخوانید در دل اثری که مال جذبات درونی یک عاشق صادق جانباز است کمتر میشود. خاطراتی که پدید می آید پر از تصنع و مبالغه است، ولی شاعر تازی بیشتر به واقعیت و اصلیت میگراید.5- در شعر و شاعری فارسی معشوق هرقدر از نظر حسن صورت بیمانند است همانقدر از حیث اخلاق مجموعه ٔ همه نوع عیوب دنیا معرفی شده است. او دروغگو، بی وفا، غدار، مکار، ستمکار، دغل باز، حیله ساز، فتنه انگیز، خونریز، شریر، کینه پرور یا نهایت درجه ابله و نادان است. هرحرفی را قبول نموده زیر تأثیر هرکس میرود:
قاتل من چشم می بندد دم بسمل مرا
تا بماند حسرت دیدار او در دل مرا.
ز خون خویش بر آن قطره میبرم غیرت
که گاه قتل به دامان قاتل افتاده ست
چگونه جان به سلامت برم ز سفاکی
که بر درش ملک الموت بسمل افتاده ست.
محاسن غزل: اگر چه همانطور که در بالا بیان کردیم در غزلیات فارسی به لحاظ اعم و اغلب جذبات صحیح و واقعی کم به نظر میرسید معذلک یک قسمت معتنابهی هم از غزلیات فارسی موجود است که در آنها محاسن و خوبیهای غزل در اعلی درجه دیده میشود. از آن جمله قسمت اعظم از کلمات اکابر صوفیه است که از جوش و اثر لبریز میباشد. در این غزلیات خاطرات و مضامینی که از عناصر و مواد اولیه ٔ غزل شمرده میشوند به طرز بسیار جالب و جاذبی بیان شده است. عاشق لفظ عشق را بر زبان آورده از لذت آن مست و بی خود میشود:
«عشق میگویم و جان میدهم از لذت وی.» مصائب و دشواریهای راه عشق برای عاشق مقرون به لذت و درد آن دواست:
رهروان را خستگی راه نیست
عشق هم راه است و هم خود منزل است.
ناله از بهر رهایی نکند مرغ اسیر
خورد افسوس زمانی که گرفتار نبود.
عشق لطیفه ای است که از آغاز تا انجام آن لذت بخش و لطف انگیز است:
عشق در اول و آخر همه ذوق است و سماع
این شرابی است که هم پخته و هم خام خوش است.
عشق اخلاق رذیله را به اخلاق شریف مبدل میسازد:
هیچ اکسیر به تأثیر محبت نرسد
کفر آوردم و در عشق تو ایمان کردم.
شاعر فارسی احساسات و جذبات را با شوق و شور تمام کرده است:
نه دام دانم و نه دانه، اینقدر دانم
که پای تا به سرم هر چه هست در بندم.
(از شعر العجم تألیف شبلی نعمانی ج 5 صص 53- 64 به اختصار) رجوع به شعر العجم ج 1ص 22، 127، 248 و ج 2 صص 67- 77 و ص 163، 186، 194 و ج 5 صص 53- 91 شود:
خدای را نستودم که کردگار من است
زبانم از غزل و مدح بندگانش بسود.
رودکی.
سراینده ای این غزل ساز کرد
دف و چنگ ونی را هم آواز کرد.
فردوسی.
از دلارامی و نغزی چون غزلهای شهید
وز دلاویزی و خوبی چون ترانه ٔ بوطلب.
فرخی.
دگر نخواهم گفتن همی سرود و غزل
که رفت یک رهه بازار و قیمت سرواد.
لبیبی.
حاصل نآید به جسم و جان تو در
از غزل و می مگر که منفعلی.
ناصرخسرو.
چند گفتی و بر رباب زدی
غزل دعد بر صفات رباب.
ناصرخسرو.
مدح و دبیری و غزل را نگر
علم نخوانی و هنر نشمری.
ناصرخسرو.
بر یاسمین و نسترن و ارغوان و گل
هر شب هزاردستان سازد همی غنا
بر گل زند ترانه و بر ارغوان غزل
بر نسترن شبانی و بریاسمین نوا.
امیر معزی (از آنندراج).
نگوید غزل و آفرین هم نخواهد
که معشوق و مالک رقابی نبیند.
خاقانی.
نفس بلبلان مجلس او
زین غزل شکر تر اندازد.
خاقانی.
پیاپی شد غزلهای فراقی
برآمد بانگ نوشانوش ساقی.
نظامی.
نکیسا بر طریقی کآن صنم خواست
فروگفت این غزل درپرده ٔ راست.
نظامی.
نی حراره یادش آید نی غزل
نی ده انگشتش بجنبد در عمل.
مولوی.
مطرب همین طریق غزل گو نگاه دار
کین ره که برگرفت به جائی دلالت است.
سعدی.
مطرب یاران بگو آن غزل دلپذیر
ساقی مجلس بیار آن قدح غمگسار.
سعدی.
ساقی بیا که شب به میان کرد زهد و رفت
زآن یک غزل که صبحدم آن راهزن زده ست.
امیرخسرو (از آنندراج).
نوبت عشاق ندارد غزل
قول بزرگان نبود جز عمل.
خواجو.
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
صراحی می ناب و سفینه ٔ غزل است.
حافظ.
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را.
حافظ
تا مطربان ز شوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت.
حافظ.

غزل. [غ َزِ] (ع ص) آنکه با زنان سخن گوید و عشقبازی نماید. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه دوست دارد حدیث کردن با زنان. (مهذب الاسماء). المتغزل بالنساء. (اقرب الموارد). || سست و نرم از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) الضعیف عن الاشیاء. (اقرب الموارد).


قاجاریه

قاجاریه. [ی ی َ / ی ِ] (اِخ) طائفه ٔ قاجاریه، یکی از طوائف ترک که در قرن هفتم هجری هنگام حمله ٔ چنگیز از مرکز آسیا به جانب مغرب انتقال یافت، طائفه ٔ قاجار بود که رفته رفته از سراسر خاک ایران گذشته در مرز شام مسکن گزید. در یورش هفت ساله ٔ امیر تیمور گورگان قبائل قاجار از شام به سمت مشرق بازآمده در حوالی گنجه و ایروان اقامت نمودند. یکی از هفت طائفه که دستیار شاه اسماعیل صفوی بودند و به نام قزل باش معروف شدند طائفه ٔ قاجار بود. در عهد شاهان صفوی رؤسای ایل قاجار مکرر دارای حکومت و مأمور به سفارت شدند. در زمان شاه عباس بزرگ این طائفه نیروئی به دست آورده و به قبائل چندی تقسیم گردیدند. شاه عباس از افزایش عده ٔ این طائفه استفاده کرده، آنان را مأمور حفظ مرزهای مهم کشور نمود. قسمت عمده ٔ آنان را در ولایت گرگان برای دفع ترکتازهای ترکمن ها مقیم ساخت و نگاهداری قلعه ٔ مبارک آباد و ساحل گرگان را که از بناهای نظامی شاه طهماسب اول بود و امروز به آق قلعه معروف است به آنان سپرد. این شعبه از ایل قاجار اهمیت و شهرت بیشتری یافته، دردو جانب رود گرگان چراگاههائی را بخود تخصیص دادند.آنان که در جانب بالای رودخانه قرار داشتند به یوخاری باش (بالای سر) و آنانکه در جانب پائین رود یورت گرفتند به اشاقه باش (پائین سر) معروف گشتند. میان این دو دسته رقابت و خصومت افتاد و به غارت یکدیگر مکرر مبادرت جستند و به سال 1140 هَ. ق. به دنبال همین زدو خوردها اطراف مبارک آباد (آق قلعه) را ترک گفته به استرآباد آمدند. یکی از رؤسای این طائفه فتحعلی خان پسر شاهقلیخان بود که در زمان شاه طهماسب دوم به دعوت آن شاه همراه او به خراسان رفت و به امر نادرشاه مقتول و در خواجه ربیع مدفون گشت. فتحعلی خان از تیره ٔ اشاقه باش بود. نادر برای استیصال قوم او یوخاری باشها را برکشید و محمد حسین خان رئیس آنان را حکومت گرگان داد. محمد حسنخان فرزند فتحعلی خان که هنگام قتل پدر بیش از دوازده سال نداشت در سراسر ایام نادر از گرگان فراری و در میان ایلات ترکمن متواری میزیست، گاهی هم به گرگان و استرآباد حمله میکرد. در یکی از حملات وی به شهر استرآباد پسر او آغامحمدخان بدست لشکریان نادر گرفتار شد و جزو اسیران به خراسان اعزام گردید. عادل شاه آغامحمدخان را مقطوع النسل کرد، ولی چیزی نگذشت که آغامحمدخان از زندان رهائی یافته به استرآباد رفت و به پدر خود که در این وقت بر این ولایت استیلاء یافته بود و دعوی سلطنت میکرد پیوست. محمد حسنخان در جنگ با کریمخان کشته شد و آغامحمدخان را که در این وقت هفده سال داشت به امر کریمخان به شیراز بردند. روز فوت کریمخان آغامحمدخان بیرون شهر شیراز به شکار مشغول بود. همین که عمه اش او را از مرگ وکیل آگاه ساخت او عمداً باز شکاری را که در دست داشت رها کردو به بهانه ٔ جستجوی آن به مکانی که قبلاً سواران و اسبان ورزیده آماده کرده بودند برفت و به شتاب خود رابه تهران رسانید و خود را پادشاه خواند (1193 هَ. ق.) و بدین ترتیب سلطنت قاجاریه رسماً تأسیس گشت.
جدول اسامی پادشاهان قاجار و تاریخ
سلطنت و وفات آنان
محمد حسنخان
سرسلسله. 1- آقامحمدخان. سلطنت 1193-1211
عمر او 56 سال و قبرش در نجف است.
2- فتحعلی شاه سلطنت 1212-1250 عمر 64 سال و
چهار ماه و قبرش در قم است.
3- محمدشاه 1250-1264 مدت عمر 41 سال و
11 ماه و قبرش در قم است.
4- ناصرالدین شاه از 1264-1314 مدت عمر67
سال مدفن در حضرت عبدالعظیم.
5- مظفرالدین شاه 1314-1324 مدت عمر 55 سال
مدفن کربلا.
6- محمدعلی شاه 1324-1326 مدفن کربلا.
7- احمدشاه 1326-1344 مدفن کربلا.
رجوع به ذیل هریک از این اسامی شود.
وضع سیاسی ایران در عهد قاجاریه. در دوران قاجاریه ایران با تمدن غرب آشنا شد و با کشورهای غربی رابطه پیدا کرد. هرچند که در فاصله ٔ بین انقراض دولت صفویه و قاجاریه دولت ایران با ممالک اروپائی روابط مختصری داشت، ولی معاهده های بین ایران و ممالک اروپائی در دوران قاجاریه منعقد شد؛ از جمله: 1- معاهده ٔ فین کن اشتاین بین ایران و فرانسه که در زمان فتحعلی شاه و ناپلئون بسته شده است. 2- عهدنامه ٔ ایران و انگلیس در زمان فتحعلیشاه که به سال 1229 درتهران به امضاء رسید. 3 و4- دو عهدنامه ٔ گلستان و ترکمن چای با روسیه. دولت روسیه که از دیرباز چشم طمعبه بلاد آباد قفقازیه دوخته بود در زمان فتحعلیشاه اوضاع ایران را دچار اغتشاش دید، موقع را مغتنم شمرده به ایران سپاه فرستاد. جنگهای بین ایران و روسیه شامل دو دوره است. در تمام این مدت عباس میرزا با کمال رشادت از سرحدهای مملکت دفاع کرد، اما بر اثر سستی فتحعلیشاه دولت ایران شکست خورد. پس از خاتمه ٔ دوره ٔ اول این محاربات عهدنامه ٔ گلستان به سال 1228 هَ. ق. منعقد شد. به موجب این عهدنامه، ایران از ولایات قره باغ و گنجه و خانات و شیروان و قپه و دربند و باکو و داغستان و گرجستان چشم پوشید. جنگهای دوم منجر به عهدنامه ٔ ترکمن چای به سال 1243 گردید و دولت روسیه علاوه بر آنچه در عهدنامه ٔ گلستان ذکر شد، ایروان و نخجوان و دشت مغان را به دست آورد و مجرای رود ارس، سرحد دولتین شد و اتباع روسیه از تابعیت قوانین حقوقی و جزائی ایران معاف گردیدند و کشتی رانی در دریای خزربه دولت مزبور انحصار یافت و پنج میلیون تومان غرامت گرفت. روسها با انعقاد این عهدنامه و تصرف قفقازیه به سختی با انگلیس ها بر سر سیاست خود در ایران بنای رقابت را گذاشتند و این رقابت در زمان ناصرالدین شاه که به دستیاری روسها در تهران تاجگذاری کرد شدت یافت و در اواخر سلطنت وی دولتین روس و انگلیس رسماً درکارهای اداری مملکت دخالت کردند و در دوره ٔ مظفرالدین شاه با دادن قروضی به ایران امتیازاتی در شمال و جنوب بدست آوردند.
وضع اجتماعی ایران. اقدامات مفیدی که در دوران قاجاریه به عمل آمد بیشتر در دوره ٔ ناصرالدین شاه و به دست میرزا تقی خان امیرکبیر بود؛ از آن جمله است اصلاح امور مالی، اصلاح نظام، تأسیس مدرسه ٔ دارالفنون و استخدام معلمین اروپائی برای تدریس و اعزام محصل به اروپا برای تحصیل صنایع مختلف و تأسیس روزنامه و ترجمه و انتشار کتب خارجی و توسعه ٔ صنایع و ایجاد کارخانه ها و تأسیس پستخانه. امیرکبیر در سال 1267 هَ. ق. در کلیه ٔ شهرهای معتبر کشور چاپارخانه تأسیس کرد و اولین خط تلگراف در زمان ناصرالدین شاه احداث شد و به تدریج تکمیل گردید، و ضرابخانه که تا آن زمان وضع مطلوبی نداشت اصلاح گشت. تا پیش از ناصرالدین شاه هریک از شهرهای عمده ٔ ایران ضرابخانه ٔ جداگانه ای داشت و به همین جهت در نقش و عیار سکه های نواحی مختلف اختلافاتی پدید می آمد. ناصرالدین شاه آلات و ادوات ضرابخانه ای را از اروپا آورد و اداره ٔ ضرابخانه را تأسیس نمود. در زمان فتحعلیشاه اولین مطبعه در تبریز دائر گردید. در دوران قاجاریه بسیاری از آداب و مراسم اروپائی در ایران انتشار یافت. این آداب از عهد فتحعلی شاه و محمدشاه در این سرزمین منتشر شد و در دوره ٔ ناصرالدین شاه وسعت و گسترش پیدا کرد. تغییر کلاه و لباس معمول گردید. اغذیه ٔ فرنگی و شرب چای و توسعه ٔ زراعت توتون و تهیه ٔ تریاک و کشت سیب زمینی و بعضی نباتات و گلها از آثار این دوره است.
نهضت ادبی ایران در عصر قاجاریه. از اواخر دوره ٔ زندیه در ادبیات ایران نهضتی پیدا شد و شیوه ٔ دوره ٔ مغول و سبک هندی رو به زوال نهاد و شعرا و نویسندگان به تتبع آثار متقدمین برخاستند و مضامین تودرتو و مکرر و عبارات متکلف به تدریج کمتر شد و سخنورانی در نظم و نثر، فارسی متین و سالمی بوجود آوردند، و سخن پردازانی مانند نشاط و قاآنی و قائم مقام و امثال و اقران آنان آثار گذشتگان را احیاء نمودند. در دوره ٔ قاجاریه کتب تاریخی و علمی فراوان تألیف شد و آثار بزرگ مانند تکمله ٔ روضه الصفا و ناسخ التواریخ و نامه ٔ دانشوران و مجمع الفصحاء و امثال آنها بوجود آمد. روابط زبانی و ادبی بین ایران و فرنگستان عمده در این دوره شروع نمود و کتب و رسائلی در علوم و ادبیات و قصص و روایات مانند داستان تلماک از فرانسه به فارسی ترجمه شد و نیز دخول کلمات فرانسه و روسی به زبان فارسی در این عهد آغاز گردید. در نتیجه ٔ این نهضت نوین، افکار، جریانی نو گرفت و شعرا بیشتر به متقدمین مانند فردوسی و عنصری و فرخی و منوچهری و خاقانی و انوری پرداخته و شیوه ٔ سخن و طرز بیان وسنخ مضامین آنها را احیاء کردند و به تأثیر این نهضت شماره ٔ بسیار از شعرا و نویسندگان از قصیده گو و غزل سرا که توان گفت بیش از صد تن بودند در دوره ٔ قاجار ظهور کرده و در نظم و نثر شیوه ٔ گویندگان قبل از مغول را پیروی نمودند. (از تاریخ ادبیات ایران تألیف شفق چ 1321 ص 344 و 345 و 352 و 353) (ترجمه ٔ طبقات سلاطین اسلام تألیف لین پول ص 232 و 233 و 234) (تاریخ تمدن جدید).


غزل طراز

غزل طراز. [غ َ زَ طَ] (نف مرکب) شاعر. (آنندراج) (مجموعه ٔ مترادفات ص 219).


شاه غزل

شاه غزل. [غ َ زَ] (اِ مرکب) بهترین غزل از غزلهای شاعر. شاخص و فرد میان غزلها همچون شاه بیت که بیت ممتاز میان ابیات یک غزل است. رجوع به شاه بیت شود.

فرهنگ فارسی هوشیار

غزل طراز

چامه تراز چامه پرداز سراینده (صفت) شاعر غزل گوی.

فرهنگ فارسی آزاد

قاجاریه

قاجارِیَّه، دودمان سلطنتی است از نژاد مغول که از 1210 تا 1344 هجری قمری در ایران سلطنت کردند. مؤسس آقامحمد خان بود و بعد فتحعلیشاه (برادرزاده او) که از 1211 تا 1250 سلطنت نمود و سوم محمدشاه نوه فتحعلیشاه که از 1250 تا 1264 پادشاهی کرد و چهارم پسر او ناصر الدین شاه از 1264 تا 1313 سلطنت نمود و پنجم پسر وی مظفر الدین شاه از 1313 تا 1324 پادشاهی کرد ششم پسر او محمد علیشاه که در 1327 عزل شد وهفتم احمد شاه که در 1344 عزل گردید،

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

قاجاریه

قاجار، قاجاریان

کلمات بیگانه به فارسی

قاجاریه

قاجاریان، قاجار

معادل ابجد

شاعر غزل سراى عصر قاجاریه

2549

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری