معنی شاعر پارسی گوی هندی قرن یازدهم

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

پارسی گوی

(اسم صفت) پارسی گو. جمع: پارسی گویان

لغت نامه دهخدا

یازدهم

یازدهم. [دَ هَُ] (عدد ترتیبی مرکب، ص نسبی) عدد ترتیبی برای یازده. در مرتبه ٔ میان دهم و دوازدهم.


پارسی

پارسی. (ص نسبی) منسوب به ایالت پارس. فارسی:
ز سیمین و زرین شتروار، سی
طبقها و از جامه ٔ پارسی.
فردوسی.
|| اهل فارس. مردم فارس. || ایرانی. اهل ایران: سلمان پارسی:
ز رومی و مصری و از پارسی
فزون بود مردان چهل بار سی.
فردوسی.
بدو گفت رو پارسی [بهرام چوبینه] را بگوی
که ایدر بخیره مریز آبروی.
فردوسی.
هر آنکس که او پارسی بود گفت
که او [اسکندر] را جز ایران نباید نهفت
چو ایدر بود خاک شاهنشهان
چه تازید تابوت گرد جهان.
فردوسی.
ز رومی و از مردم پارسی
بدان کشتی اندر نشستند سی.
فردوسی.
نخستین صد و شصت پیداوسی
که پیداوسی خواندش پارسی.
فردوسی.
و آنچه از جهت پارسیان بدان الحاق افتاده است شش باب است. (کلیله و دمنه). || زرتشتی: گرزمان، پارسیان گویند عرش است و شاعران گویند آسمان است. (لغت نامه ٔ اسدی). || زبان مردم پارس. زبان مردم ایران. رجوع به پارسی (زبان) شود. || پیرو زرتشت ساکن هند.

پارسی. (اِخ) (زبان...) یکی از لهجات قدیم ایران از ریشه ٔ هندواروپائی که بزبان سانسکریت شباهت تام دارد و در زمان هخامنشی زبان درباری محسوب میشده است و آنرا لهجه ٔ پارسی باستانی و فرس قدیم نامند. رجوع به پارسی باستانی (زبان) شود. || زبان عمومی مردم ایران در دوره ٔ اسلامی. زبان ادبی ملت ایران عهد اسلامی. زبان فارسی:
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی.
فردوسی.
گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش
و آن دست بیندش که بدانسان نوا زنست
آن زن ز بینوائی چندان نوا زند
تا هر کسیش گوید کین بی نوا زنست.
یوسف عروضی.
بلفظ پارسی و چینی خماخسرو
بلحن مویه ٔ زال و قصیده ٔ لغزی.
منوچهری.
بونصر مشکان نامه بخواند و بپارسی ترجمه کرد. (تاریخ بیهقی). استادم [بونصر مشکان] دو نسخت کرد این دونامه را... یکی بتازی سوی خلیفه و یکی بپارسی به قدرخان. (تاریخ بیهقی). نسخت بیعت و سوگندنامه بفرستادم بپارسی کرده بود. (تاریخ بیهقی).

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

پارسی

مربوط به پارس: هنر پارسی،
اهل پارس، از مردم پارس،
(اسم) زبان رسمی مردم ایران، فارسی،
تهیه‌شده در پارس،
ایرانی،
زردشتی، به‌خصوص زردشتی مقیم هند،
* پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبان‌های هندوایرانی که در زمان هخامنشی متداول بوده و کتیبه‌هایی از آن به خط میخی باقی مانده است، فارسی باستان،
* پارسی دری: زبانی از شاخۀ زبان‌های هندوایرانی که در دورۀ اسلامی پدید آمد و در ایران، افغانستان، و تاجیکستان متداول است، فارسی دری،
* پارسی میانه: زبانی از شاخۀ زبان‌های هندوایرانی که در زمان اشکانیان و ساسانیان متداول بوده است، فارسی میانه،

معادل ابجد

شاعر پارسی گوی هندی قرن یازدهم

1366

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری