معنی شالنگ

لغت نامه دهخدا

شالنگ

شالنگ. [ل َ] (اِ) شتالنگ. (مؤید الفضلاء). آنچه بعوض فوت شده ٔ چیز دیگر از کسی بگیرند. بهندی آن را «گهی » و در اردو «واند» گویند. (از غیاث اللغات) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). تاوان. غرامت. || برجستن پیاده ٔ شاطران. (آنندراج). برجستگی و فروجستگی شاطران و پیاده روان. (ناظم الاطباء). شلنگ. (حاشیه ٔ برهان چ معین). رجوع به شلنگ شود. || گلیمی که زیرفرش و جز آن دوزند. (فرهنگ نظام) (فرهنگ رشیدی) (از آنندراج) (فرهنگ سروری). رجوع به شال شود. || نمد اسب. (ناظم الاطباء).

فرهنگ معین

شالنگ

(لَ) (اِ.) گلیمی که زیر دیگر فرش ها می اندازند.

فرهنگ عمید

شالنگ

نمد اسب،
گلیمی که زیر سایر فرش‌ها می‌اندازند،

حل جدول

شالنگ

نمد اسب

نمد زیر زین

معادل ابجد

شالنگ

401

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری