معنی شالنگی

لغت نامه دهخدا

شالنگی

شالنگی. [ل َ] (ص نسبی) منسوب به شالنگ. ریسمان تابنده و موتاب را گویند و آن شخصی باشد که بجهت خیمه و امثال آن ریسمان بتابد. (برهان قاطع). ریسمان تاب. (فرهنگ جهانگیری):
آه کز استیلای نفس شالهنگ
همچو شالنگی است واپس رفتنم.
غضایری رازی (از فرهنگ جهانگیری).
لواف. (برهان). || (حامص) عمل شالنگ. ریسمان بافی. لوافی. موتابی جهت خیمه و جزآن. (از ناظم الاطباء). || (اِ مرکب) جا ومحل ریسمان تابی.

فرهنگ معین

شالنگی

(لَ) (ص نسب. اِمر.) موتاب، ریسمان - تاب، کسی که ریسمان جهت خیمه و مانند آن تابد.

فرهنگ عمید

شالنگی

موتاب، ریسمان‌تاب: وه کز استیلای نفس شالهنگ / همچو شالنگی‌ست واپس رفتنم (غضائری: لغت‌نامه: شالنگی)،

حل جدول

شالنگی

موتاب

فرهنگ فارسی هوشیار

شالنگی

(صفت) موتاب ریسمان تاب کسی که ریسمان جهت خیمه و مانند آن تابند.

معادل ابجد

شالنگی

411

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری