معنی شاهزاده

لغت نامه دهخدا

شاهزاده

شاهزاده. [دَ / دِ] (ن مف مرکب، اِ مرکب) شاهزاد. از نژاد شاه. از نسل شاه. ملک زاده. مرد یا زنی که نسب به شاه برد:
بیفتاد از اسپ اندرون شهریار
دریغ آن جوان شاهزاده سوار.
دقیقی.
یکی ترک تیری برو برگشاد
شد آن خسرو شاهزاده بباد.
دقیقی.
چنین شهریار و چنین شاهزاده
که دید و که داده ست هرگز نشانی.
فرخی.
ای شاه و شاهزاده و شاهی بتو بزرگ
فرخنده فخر دولت و دولت بتو جوان.
فرخی.
فکند آن تن شاهزاده بخاک
بچنگال کرد آن کمرگاه چاک.
فردوسی.
همه شاهزاده ز تخم قباد
بر ایشان همه فر یزدان و داد.
فردوسی.
یکی شاهزاده به پیش اندرون
جهاندیده با او بسی رهنمون.
فردوسی.
چشم همه دوستان گشاده
از دولت شاه و شاهزاده.
نظامی.
|| ولیعهد. (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

شاهزاده

شاهپور

حل جدول

شاهزاده

امیر، شاپور

پرنس

مترادف و متضاد زبان فارسی

شاهزاده

شاپور، شاهپور، شهزاد، شهزاده، ملکزاده،
(متضاد) گدا

فارسی به انگلیسی

شاهزاده‌

Prince, Raja, Rajah

فارسی به ترکی

فارسی به عربی

شاهزاده

امیر، لورد

فرهنگ فارسی هوشیار

شاهزاده

فرزند شاه شاهپور شاپور شهزاده جمع: شاهزادگان.

فارسی به ایتالیایی

معادل ابجد

شاهزاده

323

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری