معنی شباهنگام

لغت نامه دهخدا

شباهنگام

شباهنگام. [ش َ هََ / هَِ] (اِ مرکب، ق مرکب) شبان هنگام. وقت شب. عشاء. (مقدمه ٔ التفهیم ص قسط). در شب. هنگام و وقت شب. (ناظم الاطباء): شباهنگام نو پدید آید به اول ماه. (التفهیم). پدید آیند به مغرب شباهنگام. (التفهیم).
شباهنگام کآهوی ختن کرد
ز ناف مشک خود خور را رسن کرد.
نظامی.
شباهنگام کز صحرای اندوه
رسیدی آفتابش بر سر کوه.
نظامی.
شباهنگام کاین عنقای فرتوت
شکم پر کرد از این یکدانه یاقوت.
نظامی.

فرهنگ عمید

شباهنگام

هنگام شب، وقت شب، شبانگاه، شبان‌هنگام،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

شباهنگام

شبان هنگام وقت شب عشا ء.

معادل ابجد

شباهنگام

419

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری