معنی شبل
لغت نامه دهخدا
شبل. [ش ِ] (اِخ) نام چند تن از محدثان است از جمله: شبل بن عباد مکی و شبل بن العلاء و شبل بن شریق و عبدالرحمن بن شبل و شیبان بن شبل. (منتهی الارب).
شبل. [ش ِ] (ع اِ) شیربچه وقتی که شکارکند. (منتهی الارب). ج، اشبال وشبال و شبول و اشبل. (اقرب الموارد) (شرح قاموس).
شبل. [ش َ] (ع مص) در اصطلاح دوزندگان از چند قسمت طولی شی ٔ را به یکدیگر دوختن. (از دزی ج 1 ص 724).
ام شبل
ام شبل. [اُم ْ م ِ ش ِ] (ع اِ مرکب) لبوه. (المرصع). شیر ماده.
ابن شبل
ابن شبل. [اِ ن ُ ش ِ] (اِخ) ابوعلی حسین بن عبداﷲبن یوسف بن شبل. شاعر و حکیم و طبیب بغدادی. اشعار او متضمن معانی رائقه ٔ علمی و فلسفی است و قطعاتی از آن در فوات الوفیات آمده است. و هرچند بطب معروف است لکن جنبه ٔ فلسفی او قویتر است. و از اشعار اوست:
بربّک ایّها الفلک المدار
اقصّد ذاالمسیر ام اضطرار
مدارک قل لنا فی ای ّ شی ٔ
ففی افهامنا منک اتّهار
و فیک نری الفضاء و هل فضاء
سوی هذا الفضاء به تدار
و عندک ترفعُ الارواح ام هل
مع الاجساد یدرکها البوار.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی آزاد
شِبْل، بچه شیر (جمع: شِبال-اَشْبُل-اَشْبال)
فرهنگ معین
(ش) [ع.] (اِ.) شیر بچه ای که شکار کند؛ بچه شیر؛ ج. شبال.
واژه پیشنهادی
ابن شبل بغدادی
معادل ابجد
332