معنی شبهت

فرهنگ فارسی هوشیار

شبهت

‎ (اسم) پوشیدگی امری، مشابهت، (اسم) شک تردید، ظن احتمال، اشتباه، اشکال، مثل ماند جمع: شبهات یا دفع شبهت کردن. برطرف کردن شک و گمان از امری. یا زایل کردن شبهت. دفع شبه کردن.


شبهت آلود

گمان آلود (صفت) آلوده به شبهه و اشکال.


مظنت

بنگرید به مظنه (اسم) مظنه: در کشف نقاب شبهت و رفع حجاب شک و مظنت. . .


گردباده

(اسم) گردباد: تدبیر کارسازت بی دستبرد حیلت اندر غبار شبهت مانند گردباده. (سیف اسفرنگ)


وا خود نهادن

(مصدر) از حال خود در آوردنم ((و آن شبهت محال باد که شبهتی است که ناصبیان بعداوت عل وا خود نهند و این خربطیز با ورشان کند. ))

لغت نامه دهخدا

شبهت

شبهت. [ش ُ هََ] (ع اِمص، اِ) به معنی شبهه و اشتباه است که در فارسی با تاء کشیده به کار رفته است:
من مانده به یمگان درون از آنم
کاندر دل من شبهت و ریا نیست.
ناصرخسرو.
بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود
بر سر زند مغان بسم رقم ساختن.
خاقانی.
دل گرسنه درآمد بر خوان کاینات
چون شبهتی بدید برون رفت ناشتا.
خاقانی.
لشکر را باید که در این اعتقادشبهتی نبود. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 89). اگر از این علامات چیزی مشاهدت افتد شبهت زایل گردد. (کلیله و دمنه). اما بعد از تأمل غبار شبهت و حجاب ریبت برخیزد. (کلیله و دمنه). شبهت نکرد که دشمن تقبیح صورت کرده است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 347).


شبهت آلود

شبهت آلود.[ش ُ هََ] (ن مف مرکب) شبهت آلوده. آلوده به شبهه و اشکال. (فرهنگ فارسی معین): من کسی را دیدم در شبی که عظیم گرسنه بود لقمه ای پیش آوردند مگر شبهت آلود بود ترک کرد و نخورد. (تذکرهالاولیاء عطار).


بی شبهت

بی شبهت. [ش ُ هََ] (ص مرکب، ق مرکب) (از: بی + شبهت، از شبهه «عربی ») بی شک. بی تردید: و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند و باز آنکه بگوش سیمی رسید بی شبهت در افواه افتد. (کلیله و دمنه). اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد و در بیرون آوردن آن غفلت بورزد... بی شبهت کور شود. (کلیله و دمنه). رجوع به شبهت شود. || حلال. بدون شبهه ٔ شرعی: در هر سفری ما را ازین بیارند تاصدقه که خواهیم کرد حلال بی شبهت باشد از این فرمائیم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 521). رجوع به شبهه شود.


طیبة

طیبه. [ی َ ب َ] (ع ص) کار بی دغا و فریب. یقال: سبی ٌ طیبه، ای بلا غدر و نقض عهد. (منتهی الارب). برده ای که در او هیچ شبهت نباشد. (مهذب الاسماء).


بی شبهه

بی شبهه. [ش ُ هََ /هَِ] (ص مرکب) (از: بی «فارسی » + شبهه «عربی ») بی شبهت. بی گمان. بی شک. بلاشک. بلاشبهه. (یادداشت مؤلف). بی شک. بی اشتباه. (ناظم الاطباء). رجوع به شبهه شود.


تقبیح کردن

تقبیح کردن. [ت َ ک َ دَ] (مص مرکب) زشت کردن و زشت شمردن کار کسی را. قبیح گردانیدن: شبهت نکرد که دشمنی تقبیح صورت کرده است. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 346).

فرهنگ معین

شبهت

(اِمص.) پوشیدگی امری، شک و گمان، اشک ال در تشخیص حق از باطل، (اِ.) مثل، مانند. [خوانش: (شُ هَ) [ع. شبهه]]

حل جدول

شبهت

ظن و احتمال


ظن و احتمال

شبهت

مترادف و متضاد زبان فارسی

شبهه

ابهام، احتمال، اشکال، التباس، تردد، تردید، دودلی، ریب، شبهت، شک، ظن،
(متضاد) یقین

معادل ابجد

شبهت

707

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری