معنی شترماده

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

ناقه

شترماده

لغت نامه دهخدا

زفون

زفون. [زَ] (ع ص) شترماده ٔ بسیار راننده و دفعکننده یا شترماده ٔ لنگان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


ذووب

ذووب. [ذَ] (ع ص، اِ) شترماده ٔ فربه.


عرجوم

عرجوم. [ع ُ] (ع ص) شترماده ٔ درشت استواراندام. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).


رکبوت

رکبوت. [رَ ک َ] (ع ص، اِ) ناقه رکبوت، شتر ماده ٔ برنشستنی یا شترماده ٔ رام. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شترماده ٔ رام. رکبانه. رکباه. (از اقرب الموارد). رجوع به رَکبانَه و رَکباه شود.


آرزه

آرزه. [رِ زَ] (ع ص) شترماده ٔ قوی. || شب سرد. || درخت استوارشده ٔ در زمین.


عرجوف

عرجوف. [ع ُ] (ع ص) شترماده ٔ درشت تندار. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).


فیهر

فیهر. [ف َ هََ] (ع ص) شترماده ٔ درشت توانا و بزرگ جثه. (منتهی الارب).


فیهق

فیهق. [ف َ هََ] (ع ص) فراخ از هر چیزی. || شترماده ٔ بسیارشیر. (منتهی الارب).


قلیف

قلیف. [ق ِل ْ ی َ] (ع ص) شترماده ٔ بزرگ اندام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب).


تهشیل

تهشیل. [ت َ] (ع مص) شیر اندک فرودآوردن شترماده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).


هیشلة

هیشله. [هََ ش َ ل َ] (ع ص) شترماده ٔ کلانسال فربه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج).


ضنأک

ضنأک. [ض ُ ءَ] (ع ص) سخت پی با گوشت آمیخته. ضَنْاءَک. || شترماده ٔ بزرگ هیکل. ضنأکه. (منتهی الارب).


فقأی

فقأی. [ف َ آ] (ع ص) شترماده ٔ حقوه زده که کمیز نتواند کرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

معادل ابجد

شترماده

950

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری