معنی شدنی

لغت نامه دهخدا

شدنی

شدنی. [ش ُ دَ] (ص لیاقت) قابل شدن. ممکن. عملی. میسور. میسر. مقدور. آنچه تواند بود. آنکه تواند شد. (یادداشت مؤلف). ممکن. کردنی. عملی و هر چیز که لایق و قابل اجراباشد. (ناظم الاطباء): این کار شدنی است، امکان انجام شدن دارد. || آنچه وقوع آن حتم و ضروری است. که شدن آن ضروری است. (یادداشت مؤلف). مقدر.
- این کار شدنی است، وقوع آن مسلم است.
- این کار ناشدنی است، وقوع آن ناممکن است.
- امثال:
شدنی شد دگر چه خواهد شد.
شدنی میشود و غصه به ما میماند. (یادداشت مؤلف).

حل جدول

شدنی

میسر،امکان پذیر

ممکن، میسر

مترادف و متضاد زبان فارسی

شدنی

ممکن، میسر، میسور،
(متضاد) غیرممکن، نشدنی

فارسی به انگلیسی

شدنی‌

Doable, Earthly, Feasible, Plausible, Possible, Practicable, Practical, Realizable, Workable

فارسی به عربی

شدنی

عملی، ممکن

فرهنگ فارسی هوشیار

شدنی

میسور، عملی، ممکن، مقدور، آنچه تواند بود

فارسی به آلمانی

شدنی

Machbar, Machbar [adjective]

معادل ابجد

شدنی

364

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری