معنی شراب
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
نوشیدنی، می، جام می، دارویی که از شکر یا عسل پخته درست کنند، در سر داشتن کنایه از: مست بودن. [خوانش: (شَ) [ع.] (اِ.)]
فرهنگ عمید
هرمایعی که آشامیده شود، آشامیدنی، نوشیدنی، نوشابه،
آب انگور یا میوۀ دیگر که تخمیر شده باشد، می، باده،
* شراب پخته: شراب رسیده، شراب چکیده، شراب کهنه،
* شراب پشتدار: شرابی که در آن داروهای مقوی ریخته باشند،
* شراب سهپخت: [قدیمی] شرابی که بهواسطۀ جوشش، دوسوم آن تبخیر شده و یکسوم باقی مانده باشد، شراب ثلثانشده، سیکی،
* شراب طهور: شراب پاک که در بهشت نصیب بهشتیان خواهد شد،
حل جدول
نوشیدنی، می
فرهنگ واژههای فارسی سره
می
مترادف و متضاد زبان فارسی
باده، خمر، رحیق، سلیل، صهبا، مدام، مسکر، مل، می، نبید، نبیذ
فارسی به انگلیسی
Vin, Vino, Wine
فارسی به ترکی
şarap
فارسی به عربی
نبیذ
تعبیر خواب
شراب هایی که به طعم تلخ و ترش و به بوی ناخوش باشند غم و اندوه می آورند و نیکو نیستند، به طور کلی نوشیدن شراب در خواب هم نمی تواند مفید باشد. - محمد بن سیرین
شراب را مال حرام دانسته و مولف نفایس الفنون حکم کلی داده و همه شربت ها را مال و علم دانسته است البته اگر شیرین باشند چون شربت های ترش و دارای طعم های دیگر تعابیری دیگر می یابند. - علامه مجلسی (ره)
فرهنگ گیاهان
در زبان عربی بمعنی نوشیدنی و اصطلاحا بمعنی شربت است
عربی به فارسی
مشروب , اشامیدنی , نوشابه , شربت , اشامیدن , نوشانیدن , سراب , کوراب , نقش بر اب , امر خیالی , وهم
فرهنگ فارسی هوشیار
آشامیدنی، نوشیدنی آب
فرهنگ فارسی آزاد
شَراب، آشامیدنی- نوشیدنی- نوعی خمر و مُسکِر (جمع: اَشْرِبَه)
فارسی به ایتالیایی
vino
فارسی به آلمانی
Wein (m)
معادل ابجد
503