معنی شرفیاب شدن

لغت نامه دهخدا

شرفیاب شدن

شرفیاب شدن. [ش َ رَف ْ ش ُ دَ] (مص مرکب) سرافراز گشتن و دارای قدر و مرتبه ٔ بلند شدن و مشرف شدن. (ازناظم الاطباء). || به خدمت بزرگی رسیدن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شرفیاب و شرفیابی شود.


شرفیاب

شرفیاب. [ش َ رَف ْ] (نف مرکب) سرافرازشده و صاحب قدر و مرتبه گشته و مشرف. (ناظم الاطباء). کسی که به شرف و افتخاری نایل آید. شرف یافته. که شرف یابد. || آنکه به خدمت بزرگی می رسد. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به شرفیابی شود.


شدن

شدن. [ش َ دَ] (اِ) بره ٔ آهو. (یادداشت مؤلف):
ز عدل و ز انصاف تو در جهان
نیندیشد از شیر شرزه شدن.
فرخی.

شدن. [ش َ] (ع اِ) درختی است شکوفه ٔ آن مانند شکوفه ٔ یاسمین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).

شدن. [ش َ/ ش َ دَ] (اِخ) موضعی است به یمن. (منتهی الارب).

واژه پیشنهادی

شرفیاب شدن

مشرف شدن

فرهنگ واژه‌های فارسی سره

شرفیاب شدن

باریافتن، باریافتن

کلمات بیگانه به فارسی

شرفیاب شدن

باریافتن

فرهنگ فارسی هوشیار

شرفیاب شدن

باریافتن (مصدر) به خدمت بزرگی رسیدن.


شرفیاب

سرافراز شده و صاحب قدر و مرتبه گشتن و مشرف، کسی که به شرف و افتخاری نایل آید

حل جدول

فرهنگ عمید

شرفیاب

شرف‌یابنده، شرف‌یافته، ویژگی کسی که به‌ حضور شخص بزرگی می‌رسد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

شرفیاب

کسی که به شرف و افتخاری نایل آید، آن که به فرصت بزرگی می رسد. [خوانش: (شَ رَ) [ع - فا.] (ص فا.)]


شدن

گردیدن، گشتن، انجام یافتن، دگرگون شدن، به پایان رسیدن، رفتن، گذشتن، گراییدن، میل کردن، تجاوز کردن، محو گشتن، زایل گردیدن، حصول یافتن. [خوانش: (شُ دَ) [په.] (مص ل.)]

معادل ابجد

شرفیاب شدن

947

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری