معنی شرو

لغت نامه دهخدا

شرو

شرو. [ش َرْوْ / ش ِرْوْ] (ع اِ) شهد. (منتهی الارب). شهد و عسل. (ناظم الاطباء). عسل. (اقرب الموارد).

حل جدول

شرو

عسل و شهد

پوست بزغاله

عسل، شهد

فرهنگ فارسی هوشیار

شرو

انگبین

معادل ابجد

شرو

506

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری