معنی شرو، شورو

حل جدول

شرو ، شورو

پوست بزغاله


شرو، شورو

پوست بزغاله


شرو

عسل و شهد

پوست بزغاله

عسل، شهد


انگبین ، شرو

شهد

لغت نامه دهخدا

شرو

شرو. [ش َرْوْ / ش ِرْوْ] (ع اِ) شهد. (منتهی الارب). شهد و عسل. (ناظم الاطباء). عسل. (اقرب الموارد).


شورو

شورو. [ش ِوْ رُ] (فرانسوی، اِ) پوست بزغاله. چرم بزغاله. (فرهنگ فارسی معین). در تداول چرم براق.

فارسی به انگلیسی

شورو

Chamois, Kid

گویش مازندرانی

شورو

کفشی چرمی از پوست

فرهنگ معین

شورو

(ش رُ) (اِ.) پوست بزغاله، چرم بزغاله.


شرو ور

(ش رُُ وِ) (اِمر.) (عا.) سخنان مزخرف و بیهوده.

فرهنگ عمید

شورو

نوعی چرم که برای ساخت رویۀ کفش کاربرد دارد،

فرهنگ فارسی هوشیار

شورو

فرانسوی چرم بزغاله پوست بزغاله بزیچه (اسم) پوست بزغاله چرم بزغاله.


شرو

انگبین

معادل ابجد

شرو، شورو

1018

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری