معنی شعیب

لغت نامه دهخدا

شعیب

شعیب. [ش ُ ع َ] (اِخ) ابن خازم. پیشوای خازمیه یکی از فِرَق پانزده گانه ٔ خوارج. (بیان الادیان). رئیس خازمیه، فرقه ای از خوارج. (مفاتیح).

شعیب. [ش ُ ع َ] (اِخ) ابن قتیب. در شاهنامه ٔ فردوسی آمده که داراب بر تازیان که تحت فرماندهی شعیب قتیب بودند غلبه کرد و آنان مطیع و منقاد شدند. نولدکه گوید: تا آنجا که من میدانم افسانه ٔ مذکور فقط در شاهنامه آمده است. من حدس میزنم که یک تن خراسانی عربهایی را که ابتدا فاتح بوده و بعد خراسانیان تحت فرماندهی ابومسلم بر ایشان غالب شدند، دوست نداشته و این قصه را ساخته است. البته اسم قتیب را به یاد آن مرد منفور موسوم به قتیبهبن مسلم انتخاب کرده است. چنین فصلی کاملاً با ایران پرستی فردوسی موافقت دارد. (فرهنگ فارسی معین). نام یکی از سرداران عرب. (از فرهنگ لغات ولف):
برفتند و سالار ایشان شعیب
یکی نامدار از نژاد قتیب.
فردوسی.

شعیب. [ش ُ ع َ] (اِخ) ابن حسن، شیخ ایوب الدین. از زهاد و مرتاضان معاصر یعقوب بن یوسف بن عبدالمؤمن بود که از سلطنت استعفا نمود و مرید شیخ شد. (حبیب السیر چ سنگی تهران ج 1 ص 440).

شعیب. [ش ُ ع َ] (اِخ) نام پیغمبری که پدرزن موسی بود و نام اصلی وی اوثیرن و به فارسی یوبب گویند. (ناظم الاطباء). نام نبی علیه السلام و گویند نام اوثیرون بن صیقون بن عیفابن ثابت بن مدین بن ابراهیم. و گفته اند که اسم او شعیب بن میکائیل از اولاد مدین بود. (از منتهی الارب) (از آنندراج). نام پیغمبرو پدرزن موسی که خطیب الانبیاء لقب اوست. (یادداشت مؤلف). ثیروب بن یوبب نسبش از پدر به مدین بن ابراهیم (ص) و از مادر به لوط (ص) رسد و صد و چهل سال زندگانی نمود. (از حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 7 و 8 و 29 و 30 و 31). کاهنی که اسم او اویثرون بود و هم او حضرت موسی را حمایت کرد. (از اقرب الموارد). پسر مشعون بن عفان بن مدین بن ابراهیم خلیل علیه السلام بود. خداوند او را به مدین فرستاد به پیغمبری از شام و آنجا بیشه و درختان بود، و خدای تعالی فرماید: کذب اصحاب الایکه المرسلین. (قرآن 176/26). و سخن به تازی گفت سخت عظیم و نیکو و فصیح. و پیغامبر علیه السلام او را خطیب پیغمبران خواند از بس سخنان بلیغ و موعظت که قوم را گفته در تعبد ایزدتعالی... و تاعهد موسی بماند و زیادت تر، عمر او سخت دراز گویند. (از مجمل التواریخ و القصص ص 198). پیغمبری از نسل ابراهیم خلیل (ع) که طبق روایات پس از هود و صالح و اندکی پیش از موسی (ع) میزیسته. منازل قوم او نزدیک تبوک بین مدینه و شام بود. نام شعیب و قوم او (بنی مدین) در قرآن آمده است. (فرهنگ فارسی معین):
چو از جهان سوی دارالبقا بشد ایوب
شعیب آمد با دختران نیک اختر.
ناصرخسرو.
دویست وپنجه وچارش ز عمر چون بگذشت
بشد شعیب و عیال کلیم شد دختر.
ناصرخسرو.
شبان وادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال بجان خدمت شعیب کند.
حافظ.
و رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 199، 426، 433، 434 و اعلام زرکلی و فهرست تاریخ گزیده شود.
- داماد شعیب، کنایه از حضرت موسی (ص):
معجزات پنج پیغمبر به رویش در پدید
احمد و داود و عیسی خضر و داماد شعیب.
سعدی.

شعیب. [ش َ] (ع اِ) توشه دان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). توشه دان از چرم دوخته و یا توشه دان از دو طرف بریده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مَشک کهنه. ج، شُعُب. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مشک که از پوست بود. ج، شعاب. (مهذب الاسماء).


باغ شعیب

باغ شعیب. [غ ِ ش ُ ع َ] (اِخ) نام محلی از طسوج لنجرود [قم]. (تاریخ قم ص 113).

باغ شعیب. [غ ِ ش ُ ع َ] (اِخ) نام یکی از دیههای الجبل [قم]. (تاریخ قم ص 136).


اصحاب شعیب

اصحاب شعیب. [اَ ب ِ ش ُ ع َ] (اِخ) پیروان شعیب بن محمد بودند. شعیب در آغاز در زمره ٔ عجارده بود و از میمون پیروی میکرد ولی هنگامی که وی رای خود را درباره ٔقدر آشکار ساخت از او تبرّی جست و خود به بدعتهایی پرداخت. رجوع به شعیبیه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره چ 1 ص 204 و الفرق بین الفرق ص 74 شود.


شعیب آباد

شعیب آباد. [ش ُ ع َ] (اِخ) دهی از دهستان بهنام سوخته ٔ بخش ورامین شهرستان تهران. محصول عمده ٔ آن غلات و صیفی و چغندرقند. سکنه ٔ آن 817 تن. آب آن از رودخانه ٔ جاجرود تأمین میشود. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1). در تاریخ قم در ذیل شعیب آباد چنین آمده است: شعیب بن عبداﷲبن سعد آنرا بنا کرده است و نهر آنرا استحداث کرد و کاریز آن بیرون آورد و به نام خود نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 59). که شاید محل دیگری در قم باشد.


ده شعیب

ده شعیب. [دِه ْ ش ُ ع َ] (اِخ) دهی است از دهستان سبلوئیه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان. واقع در سی هزارگزی جنوب زرند. سکنه ٔ آن 103 تن. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).


شیخ شعیب

شیخ شعیب. [ش َ ش ُ ع َ] (اِخ) جزیره ای از جزایر خلیج فارس در جنوب ایران که یکی از مراکزداد و ستد مروارید است. (یادداشت مؤلف). جزیره ای است در هشت میلی بندرلنگه در خلیج فارس بطول 12 و عرض 5 کیلومتر. جمعیت آن 8000 تن است و اکثر سکنه ٔ آن ماهیگیرند و صید ماهی در اطراف آن رواج دارد. (فرهنگ فارسی معین) (تاریخ سیاسی خلیج فارس از صادق نشأت ص 418). گوشه ٔ خاوری این جزیره که بمسافت ده کیلومتری جنوب باختری رأس نخیلو و در جنوب بندر مقام واقع شده خیلی پست است و بلندترین نقطه ٔ آن 37 متر ارتفاع دارد. طول جزیره 24 کیلومتر و عرض آن پنج کیلومتر و جمعیت آن در حدود 600 نفر است که بشغل ماهیگیری و صید مروارید می پردازند. مختصر نخلستانی نیز دارند. ارتباط آنها با کرانه ٔ شیب کوه و توسط کرجیهای بادی است.

فرهنگ فارسی هوشیار

شعیب

توشه دان، از چرم دوخته و یا توشه دان از دو طرف بریده

فرهنگ فارسی آزاد

شعیب

شُعَیْب، پدر زن حضرت موسی که نبی یا کاهنی در سرزمین مدین بودند و حضرت موسی که از مصر خارج شده بودند، چند سال نزد ایشان بجای مهریّه دخترشان به شبانی و خدمت پرداختند. به یَتْرُون کاهن نیز معروفند- (به توضیح ذیل کلمه یَتْرُون نیز مراجعه شود.)

حل جدول

شعیب

پدرزن حضرت موسی

نام های ایرانی

شعیب

پسرانه، توشه دان، نام پدر همسر موسی (ع)، نام کوهی در یمن

معادل ابجد

شعیب

382

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری