معنی شفاخانه
لغت نامه دهخدا
شفاخانه. [ش ِ / ش َ ن َ / ن ِ] (اِ مرکب) بیمارستان. (ناظم الاطباء). دارالشفاء، و آن مکانی بود که ملوک و امرا برای معالجه ٔ غربا و مساکین مقرر سازند. (آنندراج):
دل ما را که ز مار سر زلف تو بخست
از لب خود به شفاخانه ٔ تریاک انداز.
حافظ.
مستیی را که خماری نبود در دنبال
از شفاخانه ٔ آن نرگس بیمار طلب.
صائب.
|| اداره ای است که به بهداشت شاگردان آموزشگاهها رسیدگی کرده و بیماران را درمان میکند، پیشتر «پست صحی امدادی مدارس »گفته میشد. (لغات فرهنگستان).
فرهنگ معین
(~. نِ) [ع - فا.] (اِمر.) بیمارستان.
فرهنگ عمید
دارالشفا، بیمارستان،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بیمارستان، دارالشفاء، درمانگاه، مریضخانه
فرهنگ فارسی هوشیار
بیمارستان.
واژه پیشنهادی
مستشفی
معادل ابجد
1037