معنی شماس

لغت نامه دهخدا

شماس

شماس. [ش َم ْ ما] (اِخ) شماساس. نام یکی از سران سپاه افراسیاب که او را قارن بکشت در زمان کی قباد. (یادداشت مؤلف):
سپهدار شماس پیش اندرون
سپاهی همه دست شسته به خون.
فردوسی.

شماس. [ش َم ْ ما] (اِخ) نام کسی که کیش آتش پرستی را وضع کرد. (ناظم الاطباء) (از برهان) (غیاث) (از آنندراج).

شماس.[ش َم ْ ما] (اِخ) خلیل افندی. او راست ترجمه ٔ تاریخ حرب الانکلیز و الحبشه. (از معجم المطبوعات مصر).

شماس. [ش َم ْ ما] (ع اِ) از مهتران ترسا که موی میانه ٔ سر خود را بتراشد جهت ملازمت بیعت. ج، شَمامِسَه. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از فرهنگ جهانگیری) (از غیاث) (از آنندراج). مهتر ترسایان در بلاد اسلام بطریق است و پس از آن جاثلیق و پس از آن مطران و پس از آن اسقف و پس از آن قسیس و پس از آن شماس. (یادداشت مؤلف). شماس از عبری «شماشا» (شماس، خادم و عابد) مشتق از شمش است بمعنی (خدمت کرد، آفتاب را پرستید، نماز گزارد). شماسها در سازمان کلیسا گروهی از روحانیون بودند که شغل آنان توجه به فقرا بود و بعدها کشیشان را گفتند. (از ذیل برهان چ معین). شماس از زبان آرامیه گرفته شده است. (از نشوءاللغه ص 69). شماس از لغت سریانی است بمعنی خادم، و آن مقام دین مسیحی است پایین تر از کشیش. (از اقرب الموارد). عدل ترسایان. (السامی فی الاسامی). شاگرد قسیس بود. (بیان الادیان). شماس در مرتبه ٔ دون قسیس باشد و کلمه ٔ سریانی بمعنی خادم است. (از فرهنگ جهانگیری):
کنیزک به دادار سوگند خورد
به زنار شماس هفتادگرد.
فردوسی.
به زنار شماس و روح القدس
کزین پس مرا خاک در اندلس.
فردوسی.
به ناقوس و به زنار و به قندیل
به یوحنا و شماس و بحیرا.
خاقانی.
|| یک طبقه از روحانیون مانوی را گفته اند و این کلمه اصلش سریانی است. (از فرهنگ لغات شاهنامه). این کلمه از دوره ٔ آفتاب پرستی مانده و از مانویان است و اصل آن شمس است و سپس مسیحیان آنرا بمعنی نوین نقل داده اند (مقامی پس از بطریق). (یادداشت مؤلف). || معرب از عبری از کلمه ٔشماشا، خادم معبد آفتاب. (فرهنگ فارسی معین). || خادم معبد و کلیسا. (فرهنگ فارسی معین).

شماس. [ش ِ] (ع مص) توسنی کردن اسب. (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). پشت نادادن اسب. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (المصادر زوزنی). توسنی اسب. (ناظم الاطباء):
رای او از فلک نشاند حرور
حلم او از زمانه برد شماس.
مسعودسعد.
رجوع به شموس شود. || پدید کردن دشمنی را برای کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || ابا و امتناع کردن. (از اقرب الموارد).

شماس. [ش َم ْ ما] (اِخ) ابن عثمان بن شرید مخزومی از صحابه ٔ حضرت رسول (ص) و از پهلوانان صدر اسلام بود. و در جنگ بدر شرکت داشت و در غزوه ٔ احد شهید شد. حضرت رسول او را به سپر تشبیه کرد، زیرا به چپ و راست نگاه نکرد؛ مگر اینکه شماس را دید که با شمشیر آخته حضرت را محافظت می کند. وقتی که حضرت در جنگ احد غش کرد، شماس خود را برای آن حضرت سپر قرار داد تا کشته شد. (از اعلام زرکلی).


ابراهیم بن شماس...

ابراهیم بن شماس. [اِ م ِ ن ِ ش َم ْ ما] (اِخ) یکی از مشایخ و پیروان طریقت صوفیه درقرن چهارم هجری. اصلاً از مردم سمرقند بوده، سپس به بغداد مسافرت کرد و چندی آنجا بسر برده و بسمرقند بازگشت و از او سخنانی در حِکَم و اخلاق نقل کرده اند.

فرهنگ عمید

شماس

خادم معبد،
رتبۀ کلیسایی پایین‌تر از کشیش، خادم کلیسا،

فرهنگ فارسی هوشیار

شماس

خادم معبد، خادم

فرهنگ فارسی آزاد

شماس

شَمّاس، خادم کلیسا- طبقه ای از خدّام کلیسا- معاون کاهن- (در اصل خادِم معبد شمس بوده است)، (جمع: شَمامِسَه)

فرهنگ معین

شماس

(شَ مّ) [ع.] (اِ.) از اصل سریانی به معنی خادم کلیسا، مقامی پایین تر از کشیش.

حل جدول

شماس

خادم کلیسا

نام های ایرانی

شماس

پسرانه، خادم، عابد، طبقه و گروهی از روحانیون مسیحی، از شخصیتهای شاهنامه، نام سردار ایرانی مسیحی درزمان پادشاهی نوشزاد فرزند انوشیروان پادشاه ساسانی

انگلیسی به فارسی

deacon

شماس

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

شماس

401

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری