معنی شمد

لغت نامه دهخدا

شمد

شمد. [ش َ م َ] (اِ) شمذ. جنسی از نان نیکو و فراخ و سپید بود. (لغت فرس اسدی) (از فرهنگ اوبهی). در عربی سمید و سمیذ آمده بمعنی درمک و عثمانیان سِمِت گویند و گمان میکنم شمذ اصل این دو کلمه ٔ فارسی و ترکی باشد. مصحف سمد است. اسدی شعر رودکی را یک جا برای کشکین مثال آورده و در آنجا سمد را سمین نقل کرده و نیز یک جا برای شمد مثال آورده است. پس همان سمد درست است و شمد و سمین هر دو غلط است. (یادداشت مؤلف):
نانک کشکینت روا نیست نیز
نان شمد خواهی گرده کلان.
رودکی (از فرهنگ اسدی).

شمد. [ش َ م َ] (اِ) قطیفه و پارچه ٔ نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند. (ناظم الاطباء). گاز. پارچه ٔ نازک که در اعتدال هوا به جای لحاف به روی کشند. پارچه ٔ تنک پنبه ای که از آن پشه بند و روپوش تابستانی کنند و نیز خسته بندند. (یادداشت مؤلف).

فرهنگ معین

شمد

(شَ مَ) (اِ.) پارچه نازک سفید که هنگام استراحت روی خود اندازند.

(~.) (اِ.) = شمذ: نان سفید نیکو.

فرهنگ عمید

شمد

پارچۀ نازک سفیدی که هنگام خواب روی خود می‌اندازند،

حل جدول

شمد

روانداز تابستانی

رو انداز تابستانی

مترادف و متضاد زبان فارسی

شمد

چادر، سرانداز، ملافه، ملحفه

فارسی به انگلیسی

شمد

Bedcover, Counterpane, Covering

فرهنگ فارسی هوشیار

شمد

پارچه نازکی از کتان که در وقت خوابیدن بر روی کشند

معادل ابجد

شمد

344

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری