معنی شهرى زلزله زده نزدیک گناباد

گویش مازندرانی

زلزله

زلزله، جیرجیرک

ترکی به فارسی

زلزله

زلزله

لغت نامه دهخدا

زلزله

زلزله. [زَ زَ / زِ زِ ل َ / ل ِ] (از ع، اِ) رجفه. لرز. لرزه. لرزش. جنبش سخت و حرکت شدید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جنبش زمین و زمین لرزه که بومهن و بومهین نیز گویند. (ناظم الاطباء). بومهن. بومهین. (صحاح الفرس، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لغزش، ارتعاش، جنبش و حرکات ناگهانی پوسته ٔ جامد کره ٔ زمین که در صورت شدت ساختمانها و شهرها را خراب و جمع کثیری را هلاک می کند. زلزله ها معمولاً بسبب لغزش توده های سنگ، فعالیت های آتشفشانی و بالاخره ریزش سقف غارهای بزرگ زیرزمینی حادث میشود. نقطه ٔ زیرزمینی منشاء زلزله را کانون و نقطه ٔ سطح زمین را که مستقیماً بالای کانون زلزله واقع است، مرکز زلزله نامند. امتداد زلزله ممکن است طولی یا عرضی یا دورانی موجی باشد که نوع اخیر موجب حرکات و ویرانی شدیدتر میشود و اگر در کف دریاها این وضع بوجود آید، موجب بوجود آمدن امواج شدید و خطرناک میگردد که گاهی سرعت این امواج از 800 کیلومتر در ساعت متجاوز می شود و ارتفاع آنها تا 20 متر هم می رسد.اگرچه نمی توان گفت نقطه ای از سطح زمین از زلزله مصون می باشد، ولی مناطقی در زمین یافت شده است که وقوع زلزله در آن منطقه ها فراوان است و این مناطق را کمربندهای زلزله نامیده اند و مهمترین آنها عبارتست از:
1- کمربند اقیانوس کبیرکه شامل جبال آند، رشته ٔ ساحلی امریکای شمالی و امریکای مرکزی، جزایرآلئوسین، جزایر ژاپن، جزایر فیلیپین، جزایر هند شرقی و زلاند جدید می باشد.
2- کمربند مدیترانه ای است که منطقه ٔ وسیعی از جبال مرتفع آسیای جنوبی و ناحیه ٔ دریای مدیترانه تا جبل الطارق راشامل می گردد. کمربندهای دیگری نیز وجود دارد که یا در خطوط آتشفشانهای زنده و یا در امتداد رشته ٔ کوههای جوان قرار دارند. باید دانست که کشور ما ایران در منطقه ٔ زلزله (کمربند مدیترانه ای) قرار دارد و بر اثر زلزله، خرابی های فراوانی از قدیم الایام در این کشوربوجود آمده است. (از فرهنگ فارسی معین و دایره المعارف فارسی). در قاموس کتاب مقدس آرد: اول پادشاهان 19: 11 گویند که قورح و رفقایش به زلزله ٔ عظیمی گرفتار گردیدند و زلزله ای که در کتاب قاموس 1:1 و کتاب زکریا 14: 5 وارد است یوسیفوس مورخ نیز متعرض آن گشته است و نیز مذکور میدارد که زلزله ٔ مرقوم بحدی شدید بود که کوهی را در حوالی اورشلیم منشق ساخته... و یکی از علامات مخوف و ترسناکی که در وقت صلیب نمودن مسیح به ظهور رسید زلزله است، چنانکه در انجیل متی 27: 51 و 45 مسطور است... و زلزله هائی که در نبوت مرقوم افتاده، اشاره به کثرت فتنه و فساد در ولایات و ممالک می باشد - انتهی:
برآید یکی باد با زلزله
ز گیتی برآرد خروش و خله.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 210).
تا خزان تاختن آورد سوی باد شمال
همچو سرمازده با زلزله گشت آب زلال.
فرخی.
ز آینه ٔ سینه دید زلزله ٔ آه من
سقف فلک را به صبح کرد خراب و یباب.
خاقانی.
چار دیوار چون به زلزله ریخت
چه غم فوت آستانه خورم.
خاقانی.
دردا که تا سواد خراسان خراب گشت
دلها خراب زلزله ٔ درد کرده اند.
خاقانی.
- زلزله افتادن، زلزله فتادن. زلزله درافتادن. لرزان و جنبان شدن. جنبش و لرزه افتادن در چیزی:
زلزله در زمین فتاد و خروش
از تکاپوی آن کُه رهبُر.
فرخی.
ز بانگ بوق و هول کوس هزمان
در افتد زلزله در هفت کشور.
عنصری.
وز نهیب مؤذن و بانگ نماز
اندر او افتد به تنشان زلزله.
ناصرخسرو.
زلزله ٔ غم فتاد در دل ویران
سوی مژه گنج شاهوار برافکند.
خاقانی.
- زلزله داشتن، لرزان بودن. با طپش بودن:
هر خشت ز سر منزل امید به جایی است
از بس که زمین دل ما زلزله دارد.
طبعی سیستانی (از آنندراج).
- زلزله ٔ صور، کنایه از برانگیختگی دنیا وپیدایش روز قیامت است که با دمیده شدن صور اسرافیل مردگان از خاک برآیند و آماده ٔ قیامت گردند:
جهدی بکن چو زلزله ٔ صور در رسد
شاه دل تو کرده بود کاخ را رها.
خاقانی.
- زلزله گرفتن، گرفتار آشوب و ویرانی شدن:
آنکه را خیمه به صحرای قناعت زده اند
گر جهان زلزله گیرد غم ویرانی نیست.
سعدی.


گناباد

گناباد. [گ ُ] (اِخ) دهی است از دهستان گلمکان بخش طرقبه ٔ شهرستان مشهدکه در 39هزارگزی شمال باختری طرقبه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 8 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

گناباد. [گ ُ] (اِخ) دهی است از دهستان میان ولایت بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد که در 39هزارگزی شمال باختری مشهد، کنار راه شوسه ٔ مشهد به قوچان واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش 660 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

گناباد. [گ ُ] (اِخ) شهر گناباد که نام سابق آن جونمید بوده در 286هزارگزی مشهد و 212هزارگزی بیرجند، در سر سه راهی زاهدان و مشهد و یزد واقع شده و مختصات جغرافیایی آن به شرح زیر است: طول 58 درجه و 41 دقیقه، عرض 34 درجه و 21 دقیقه. بطوری که آثارو علائم نشان میدهد گناباد یکی از شهرهای قدیمی است که در زمان سلاطین هخامنشی ایجاد شده، برای اثبات مدعا قرائنی وجود دارد، از قبیل قبر پیران ویسه قلعه ٔ فرود و قلعه ٔ رستم و قریه ٔ معروف پشنگ که در اصطلاح محلی معروفند. این شهر با وجود اینکه در سر راه تجارتی زاهدان به یزد قرار گرفته ترقی قابل ملاحظه ای نکرده است. جز یک خیابان شمالی جنوبی جدیدالاحداث، بقیه ٔ معابر تغییراتی نکرده است. زندگانی آنان نیز بطور ساده و مانند دهاتی ها انجام میگیرد. این شهر دارای قریب 7333 تن جمعیت، 104 باب مغازه مختلف، یک بیمارستان 30تختخوابی و بهداری، یک دبیرستان و دو دبستان می باشد. آب مشروبی شهر از دو رشته قنات که از براکوه بطرف شهر کشیده شده و عمق آنها به 350 الی 400 گز میرسد وآب آنها هیچ وقت رو به نقصان نمی گذارد تأمین می شود.از آثار تاریخی آن مسجدجامع است که مربوط به قرن هفتم هجری است و کتیبه هائی بخط کوفی در آن نوشته شده است. در 30هزارگزی جنوب باختری آن نیز محلی است به نام ارک فرود که در بالای ارتفاعات واقع شده است. مطلعین محل اظهار میدارند که در زیر این کوه، غاری وجود دارد که دو مدخل خاوری و باختری دارد، لیکن تاکنون کسی موفق نشده به داخل آن برود. دیگر از آثار تاریخی گناباد قبر پیران ویسه است که در بالای ارتفاعات مجاورزیبد می باشد. در ارک فرود آبشارهای متعددی وجود دارد که ارتفاع آنها تا چهل گز میرسد و در موقع فراوانی آب، تماشائی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).

گناباد. [گ ُ] (اِخ) شهرستان گناباد یکی از شهرستانهای استان نهم است که محدود است از طرف باختر به شهرستان فردوس، از طرف شمال به شهرستان تربت حیدریه و شهرستان کاشمر، ازخاور به بخش رشخوار از شهرستان تربت حیدریه و از جنوب به بخش قاین از شهرستان بیرجند و شهرستان فردوس. قسمت جنوب باختری منطقه کوهستانی و قسمت شمال خاوری جلگه است که منتهی به کویر میگردد. از قسمت خاوری به دشت و جنگل اتصال دارد. آب و هوای شهرستان گناباد مانند سایر شهرستانهای استان نسبت به پستی و بلندی متغیر است به طوری که در قسمتهای مرتفع معتدل و در مناطق جلگه مخصوصاً حاشیه ٔ کویر نمک و در شمال باختری مجاور دشت جنگل گرمسیر خشک و سوزان است. آب قراء کوهستانی از چشمه سارها و قنوات و در جلگه عموماً از قنات تأمین میشود. در حاشیه ٔ کویر نمک مخصوصاً در دهستان لب کویر آبها عموماً شور است. در بخش حومه قنواتی وجود دارد که طول آنها 24 الی 32 هزار گز به عمق 100 الی 150 گز است، مخصوصاً برخی از آنها که در زمان سلاطین هخامنشی حفر شده است. رشته ارتفاعاتی که از باختر شهرستان بطرف خاور کشیده شده در مناطق مختلف به اسامی مخصوص نامیده می شود که عبارتند از: سیاه کوه، کوه میسور، براه کوه، کوه چنگور، ترس کوه و کوه شتران که عموماً حد فاصل بین شهرستان فردوس و بخش قاین با شهرستان گناباد می باشند جهت اصلی سلسله ٔ مذکور از شمال باختری به جنوب خاوری است و دهستانهای کاخک، زیبد، میان تکاب و قسمتی از قرای دهستان مرکزی و بیدخت در دامنه و دره های خاوری این دامنه واقع است. براکوه که از شعب ارتفاعات سیاه کوه است دارای هوای لطیف و محل ییلاقی ساکنین شهر و طوایف میباشد. رودخانه ٔ مهمی در این شهرستان وجود ندارد، فقط کالثور است که از کوه سرخ کاشمر سرچشمه گرفته بطول 150 هزار گز به کویر نمک می ریزد و عمق آن در حدود 4 الی 5 گز و عرض آن در نقاط مختلف متفاوت است. آب رودخانه برای شرب و زراعت مورد استفاده نیست و فقط برای به دست آوردن نمک از آن استفاده می نمایند. در دهستان بیدخت طایفه ای معروف به مریدان حضرت آقا بوده و سلطانی نامیده میشوند. راه آهن و راه شوسه که استان نهم را به استان هشتم متصل می کند و راه تجارتی ایران و پاکستان است از این شهر عبور می کند و راه شوسه ٔ دیگری که از شهر گناباد منشعب و به یزد اتصال پیدا می کند باعث ترقی این شهرستان گردیده است. سازمان اداری این شهرستان از دو بخش و بنام جونمید حومه ٔ شهر و بجستان که دارای صد آبادی بزرگ و کوچک می باشد تشکیل شده و مجموع ساکنان آن در حدود 87340 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). جنابد، در تلفظ گنابد گویند. شهری کوچک است بهتر از خورو چند موضع توابع دارد و او را قلعه ای است که پسر گودرز ساخته است. و حصاری محکم دارد، چنانکه از بالای آن تل ریگ تا غایت و دیه ها و ولایت ها مجموع در نظر باشد، اما هرگز آن ریگ در باغات نمی آید. آبش از کاریز است و چهار فرسنگ درازی کاریز است و چاه آن تخمیناً هفت صد گز باشد و چند موضع باشد و از توابع آن است و مجموع را آب از کاریز و بیشتر کاریزها همچنین عمیق باشد و کاریزها از طرف جنوب به شمال می رود و قلعه ای بر دو طرف آن است که یکی را قلعه ٔ خواشیر گویند و یکی را قلعه ٔ درجان. حاصلش غله و میوه و ابریشم نیکو و فراوان باشد. (نزههالقلوب چ لسترنج ص 144). معرب آن جنابذ است. و رجوع به گوناباد و گنابد و جنابد شود.

معادل ابجد

شهرى زلزله زده نزدیک گناباد

769

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری