معنی شهری کهن در کناره سیر دریا

لغت نامه دهخدا

کهن سیر

کهن سیر. [ک ُ هََ / هَُ س َ / س ِ] (ص مرکب) آنچه از دیرباز در حرکت و سیر است. (فرهنگ فارسی معین). که سیری کهن دارد. که گردشی قدیم دارد. آنچه سالهاست که در گردش و حرکت است:
درستی خواست از پیران آن دیر
که بودند آگه از چرخ کهن سیر.
نظامی.
اگر شادیم اگر غمگین در این دیر
نه ایم ایمن ز دوران کهن سیر.
نظامی.
ساقی بیار باده که رمزی بگویمت
از سرّ اختران کهن سیر و ماه نو.
حافظ (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).


کناره

کناره. [ک َ / ک ِ رَ / رِ] (اِ) کنار هر چیز. (برهان). به معنی کنار و مرادف آن است که به معنی گوشه وکنج است. (آنندراج). برابر با کرانه. پهلوی «کنارک »، اوستائی «کرنه ». (از حاشیه ٔ برهان چ معین). حاشیه. (زمخشری). گوشه. (فرهنگ فارسی معین):
بازار پر طرائف و بر هر کناره ای
قیمتگران نشسته ستاننده ٔ قیم.
فرخی.
آید بر کشتگان هزار نظاره
پره کشند و بایستند کناره.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 165).
تو باشی در میان، ما در کناره
نباشد جز درودی بر نظاره.
(ویس و رامین).
خوابت همی ببرد و من انگشت ازآن زدم
پیش تو بر کناره ٔ خوشبانگ باتره.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 384).
پیغام دادمش که نشانی بدان نشان
کز گاز بر کناره ٔ لعلت نشان ماست.
خاقانی.
دیدش به کناره ٔ سرابی
افتاده خراب در خرابی.
نظامی.
می برد به هر کناره ای دست
گه آبله سود و گه ورم بست.
نظامی.
سینه ای فارغ از گریوه ٔ دوش
گردنی ایمن از کناره ٔ گوش.
نظامی.
بایزید گفت من می گویم که مرید من آن است که بر کناره ٔ دوزخ بایستد و هرکرابدوزخ برند دست او بگیرد و به بهشت فرستد. (تذکره الاولیاء عطار).
ایمن مشو که رویت آیینه ای است روشن
تا کی چنین بماند در هر کناره آهی.
سعدی.
|| کرانه. نهایت. (صحاح الفرس). انتها. پایان. آخر. حد:
بی طاعتی داد این جهان پراز نعیم بی مرش
و این بی کناره جانور گشتند بنده یکسرش.
ناصرخسرو.
بسی کردم گه و بیگه نظاره
ندیدم کار دنیا را کناره.
ناصرخسرو.
درویش تست خلق به عمر ایراک
از عمر بی کناره تو قارونی.
ناصرخسرو.
پای بند جفا چو چاره ندید
بحر اندیشه را کناره ندید.
سعدی.
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست.
حافظ.
|| ساحل. (فرهنگستان). ساحل رود و دریا. (از فرهنگ فارسی معین):
تو بر کناره ٔ دریای شور خیمه زده
شهان شراب زده بر کناره های شمر.
فرخی.
خوارزمشاه به تعبیه براند چون فرسنگی کناره ٔ رود برفت آب پایاب داشت و مخوف بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351). اندوهناک بر کناره ٔ آب نشست. (کلیله و دمنه).
ترا که درد نباشد ز درد ما چه تفاوت
تو حال تشنه چه دانی که برکناره ٔ جویی.
سعدی.
بر کناره ٔ رود نیل پنبه کاشته بودیم. (گلستان). همچنین می رفت تا برسید به کناره ٔ آبی. (گلستان).
کشتی شکسته باد مخالف کناره دور
نز مردمی است پنجه که با ناخدا زنیم.
قاآنی.
|| جانب. طرف. کران. || جنب. پهلو. || بغل. آغوش. (فرهنگ فارسی معین). || هر یک از دو فرش کم عرض و دراز که به دو سوی میان قالی گسترند. کناره ٔ قالی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). فرشی که در کنار اتاق گسترند. (فرهنگ فارسی معین): کناره و سرانداز اعم از قالی یا نمد باید یک جور و میانفرش، که حتماً باید قالی باشد، ممکن بود، جور دیگر بشود. (تاریخ قاجاریه مستوفی از فرهنگ فارسی معین). || (ص) جدا.منفصل. (فرهنگ فارسی معین).

کناره. [ک َ رَ / رِ] (اِ) قلاب آهنی است که قصابان گوسفند کشته را بدان زده بر در دکان بیاویزند و معرب آن قناره است و به تعریب مشهور شده. (از انجمن آرا) (آنندراج). قلاب آهنین و معرب آن قناره در لغت هر چیزی را گویند که بر آن چیزها آویزند و در اصطلاح قلاب را خصوصاً قلابی که قصابان گوشت بر آن بند کنند. (برهان). قلاب آهنین. قناره معرب آن است. (رشیدی) (مهذب الاسما).


سیر

سیر. [س َ] (ع اِمص) گشت. تفرج. گردش. سفر و سیاحت. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح صوفیان) بر دو معنی اطلاق میشود: یکی سیر الی اﷲ و دیگری سیر فی اﷲ. سیر الی اﷲ نهایت دارد و آن این است که سالک چندان سیر کند که خدا را بشناسد و چون خود را شناخت سیر تمام شود و ابتدای سیر فی اﷲ حاصل شود و سیر فی اﷲ را انتهاو غایت نیست. و اول درجه از درجات سیر خروج از تنگنای جهان است. و اول مقامی که در طریق سیر از آن عبورمیکنند مقام توبت است که آنرا «باب الابواب » گویند. ودر سیر اول حجابها بر طرف شود و در سیر دوم حجابها بسوزد. (فرهنگ مصطلحات عرفاء تألیف سجادی ص 227).
- سیر زورق، سیر زورق عبارت از عبور نشأت انسانی است از منازل به امواج کثرت و رسیدن بمقام وحدت و مراد از زورق گیتی و تعین انسانی را بزورق از آن جهت تشبیه کرده اند که سیر دریای توحید حیاتی غیر از مرتبت و نشأت انسانی هیچ مرتبت دیگر را میسر نیست.
- سیر عروجی، عکس سیر نزولی است و نشآت انسانی مبداء سیر عروجی است و نهایت این سیر وصول انسان است بنقطه ٔ اول که احدیت است. و این سیر را مفید بجانب مطلق و سیر جزوی بسوی کلی می نامند و این است سیر شعوری و انقباضی. این سیر است که مستلزم معرفت کشفی و شهودی است. (مصطلحات عرفاء تألیف سجادی).
- سیر مطلق در مقید، تنزل احدیت را در مراتب کثرات امکانیه از جهت اظهار احکام و اسماء صفات سیر مطلق در مقید و سیر کلی در جزوی میگویند و این سیر ظهوری و انبساطی است. (از مصطلحات عرفاء تألیف سجادی).
|| حرکت و حرکت آهسته. || تماشا. || نمایش. || منظر مطبوع و خوش آیند. || اشتغال بهر چیز خوش آیندو حیرت انگیز. (ناظم الاطباء).

سیر. [س َ] (ع مص) رفتن و رفتار. (غیاث اللغات) (آنندراج). رفتن. (المصادر زوزنی) (دهار) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60). گردش:
عطاردی است زحل سرزبان خامه ٔ او
که وقت سیرش خورشید یار میسازد.
خاقانی.
از پای برهنه چه سیر و از شکم گرسنه چه خیر. (گلستان).
- سبک سیر، آهسته رفتار. کندرو:
چنین است گردیدن روزگار
سبک سیر و بدعهد و ناپایدار.
سعدی.
|| راندن. (آنندراج) (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (دهار). || گردیدن. (آنندراج). || تأثیر. خاصیت. عمل:
گر از سیر افلاک و انجم نهی
مر افلاک را این قوی از کجاست.
ناصرخسرو.
چون این آمد نصیب ما چه چاره
چه شاید کرد با سیر ستاره.
ناصرخسرو.
|| (اِ) دوال. (منتهی الارب) (دهار). دوال. ج، اسیار، سیور. (مهذب الاسماء).

فرهنگ فارسی هوشیار

کهن سیر

دیر برگشت کهن گشت آنچه که از دیر باز در حرکت و سیر است: ساقی خ بیار باده که رمزی بگویمت از سر اختران کهن سیر و ماه نو. (حافظ)

واژه پیشنهادی

فرهنگ عمید

کناره

کنار، کنار چیزی،
کرانه، ساحل،
* کناره جستن: (مصدر لازم) [مجاز] کناره گرفتن، دوری کردن،
* کناره گرفتن: (مصدر لازم)
کناره جستن، کناره ‌کردن،
[مجاز] از مردم دوری کردن، گوشه‌نشین شدن،

گویش مازندرانی

کناره

کناره – ساحل

حاشیه


سیر

سیر گیاهی است از تیره ی سوسنی ها که علفی و پیازدار و شامل...

خواص گیاهان دارویی

سیر

با تحقیقاتی که جدیدا روی موشهای آزمایشگاهی انجام شده نتیجه گرفته اند که بادمجان دارای یک ماده ضد تشنج است که در درمان بیماری صرع اثر بسیار خوبی درد. بنابراین اشخاصی که تشنج دارند و یا مبتلا به این بیماری می باشند بهتر است که از بادمجان استفاده کنند.سیر از نظر طب قدیم ایران گرم و خشک است اسانس سیر که در اثر تقطیر سیر با بخار آب حاصل می شود مرکب از مواد سولفوره بوده و مایعی است به رنگ قرمز نارنجی و دریا بوئی کمتر که از خودس یر که برای تغییر طعم غذا مصرف می شود.سیر بادشکن وضد عفونی کننده است.خوردن سیر مصونیت بدن را در مقابل بیماریها افزایش می دهد سیر کرم کش است سیر را بسوزانید وبا عسل مخلوط کنید و ضمادی از آن درست کنید این ضماد برای رفع خون مدرگی زیر پلک چشم مفید است. سیر بعلت مدر بودن برای رفع آب آوردن انساج مفید است جهت رفع دردهای رماتیمسی و عصبی ضماد سیر بسیار موثر است) سیر ضد انعقاد و لخته شدن خون است خوردن سیر سلولهای سرطانی را از بین می برد یکی از دانشمندان آمریکایی که در دانشگاه فلوریدا روی مرض ایدز تحققی می کند معتقد است که سیر روی مرض ایدز اثر مثبت درد. پاستور پزشک معروف فرانسوی آزمایشات زیادی روی سیر انجام داد و اثر باکتری کشی سیر را تائید کرده است. مصرف سیر مقدر کلسترول خون را پائین می آورد. مقدر LDH را کاهش می دهد. مقدر مصرف سیر برای این منظور 30 گرم در روز است. جالب است که با مصرف سیر در چند ماه اول مقدر کلسترول ممکن است بالا رود و این بدین علت است که کلسترول از داخل نسوج خارج شده و داخل خون می شود که از آنجا دفع گردد بعد از اینکه کلسترول بحالت نرمال رسید باید برای نگاهدری آن روزی نصف سیر خام مصرف کرد.

مترادف و متضاد زبان فارسی

کناره

پهلو، جانب، حاشیه، دامن، ساحل، طرف، کرانه، کران، گوشه، لبه

معادل ابجد

شهری کهن در کناره سیر دریا

1555

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری