معنی شوم
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(اِ.) نامبارک.
فرهنگ عمید
نحس، نامبارک،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
بداختر، بدشگون، بدیمن، مشئوم، منحوس، ناخجسته، نامبارک، نامسعود، نامیمون، ناهماگون، ناهمایون، نحس،
(متضاد) خجسته، مبارک، میمون، همایون
فارسی به انگلیسی
Evil, Fated, Fateful, Ill, Inauspicious, Portentous, Premonitory, Unfortunate, Unfriendly
فارسی به عربی
حاسم، سیی الحظ، فظیع، متجهم، مریع، منذر بسوء العاقبه
گویش مازندرانی
غذای شب – شام – که به سانسکریت سیم گفته شود
فرهنگ فارسی هوشیار
بدبخت، بفال بد، نا میمون، نا فرخنده، نحس
فارسی به ایتالیایی
sinistro
معادل ابجد
346