معنی شپش
لغت نامه دهخدا
شپش. [ش ِ پ ِ] (اِ) جانوری است معروف. (برهان). جانور کوچک خونخوار که در بدن انسان تولید شود و از مکیدن خون زندگی میکند. (فرهنگ نظام). قمل. یک قسم جانورکی که در بدن و گیسوان کودکان و بدن مردمان کثیف و چرکین بواسطه ٔ کثافت و چرکینی تولید میگردد. (ناظم الاطباء). حشره ای از راسته ٔ نیم بالان که به علت زندگی انگلی فاقد بال شده است و جزء انگلهای خارجی و خطرناک محسوب است، زیرا حامل میکرب برخی از امراض از قبیل تب زرد و تیفوس و غیره میباشد. شپش انگل انسان است و در جامه ٔ اشخاص کثیف ودور از بهداشت زندگی میکند. اعضاء دهان این حشره سوراخ کننده است، شاخکهایش کوتاه و چشمهایش کوچک است. یا اصلاً وجود ندارد. سر این حشره نسبتاً دراز و پاهایش کوتاه است و بیشتر دارای دو بند است که به قلابی منتهی میشوند. در انسان دو نوع شپش یافت میشود: یکی شپش سر است که در لابلای موها زندگی میکند و تیره رنگ است و دیگری شپش لباس است که از شپش سر بزرگتر است و درموقع نیش زدن از درز لباس خارج میشود. تخم هر دو گونه شپش را به نام «رشک » مینامند و آن به شکل دانه های سفیدی در قاعده ٔ موها یا درز لباس گذاشته میشود و پس از چند روز بچه ها از تخمها خارج میشوند و بعد از سه هفته بالغ میشوند و قادر به تخم ریزی میگردند. اِشپش. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
(ش پِ) [په.] (اِ.) = اشپش: حشره ای از راسته نیم بالان که به علت زندگی انگلی فاقد بال شده و حامل میکروب برخی از امراض از قبایل تب زرد و تیفوس و غیره می باشد. دو نوع شپش دیده شده که تخم آن ها را رشک گویند.، ~ توی جیب کسی سه قاب زدن در نهایت فقر و ع
فرهنگ عمید
حشرهای ریز با زندگی انگلوار که معمولاً از خون پستانداران تغذیه میکند،
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Louse
فارسی به عربی
قمله
تعبیر خواب
اگر بیند شپش بکشت، دلیل که دشمن قهر کند. اگر دید شپش بسیار او را گزیدند، دلیل که به زبان خلق افتد. - جابر مغربی
فرهنگ فارسی هوشیار
جانوری کوچک خونخوار که در بدن انسان و سایر جانوران بصورت انگل بسر میبرد
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
602