معنی شکلک
لغت نامه دهخدا
شکلک. [ش َ / ش ِ ل َ] (اِ مصغر) ادا. دهن کجی. عمل والوچانیدن. دلام. ذلام. (یادداشت مؤلف). ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو. (فرهنگ فارسی معین).
- شکلک به کسی ساختن، به کسی بازخمانیدن. ادای او را درآوردن. (یادداشت مؤلف).
- شکلک درآوردن، عضلات صورت را با وضعی مسخره آمیز جنبانیدن. با لب و لوچه و چشم و ابرو ادا و اطوار درآوردن. (فرهنگ فارسی معین). ادا درآوردن. (فرهنگ رازی).
- شکلک ساختن، ورچیدن و کج کردن روی. تعجیه. (یادداشت مؤلف).
- شکلک کردن، شکلک درآوردن. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
(ش لَ) [ع - فا.] (عا.) ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو.، ~ درآوردن ادا و اطوار درآوردن برای خنداندن و یا مسخره کردن.
فرهنگ عمید
تغییر دادن شکل و حالت اعضای صورت برای مسخره کردن یا خنداندن،
* شکلک درآوردن: (مصدر لازم) ادا درآوردن با اعضای صورت،
حل جدول
ادا
مترادف و متضاد زبان فارسی
ادا، اطوار
فارسی به عربی
تجهم
فرهنگ فارسی هوشیار
اداء، دهن کجی، مسخره کردن (اسم) ادا و اطوار با لب و لوچه و چشم و ابرو.
فارسی به ایتالیایی
smorfia
معادل ابجد
370