معنی شکو
لغت نامه دهخدا
شکو. [ش َک ْوْ] (ع اِ) شتر ریزه. || بیماری. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). || گله. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). ناله. (ناظم الاطباء).
شکو. [ش َک ْوْ] (ع مص) شکاه. (ناظم الاطباء). گله کردن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). رجوع به شکاه شود.
شکو. [ش َک ْوْ] (اِخ) نام پدر بطنی از تازیان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج).
حل جدول
بیماری، شتر ریزه
فرهنگ فارسی هوشیار
بیماری، شتر ریزه
معادل ابجد
326