معنی شکوه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(ش هْ) (اِ.) ترس.
شوکت، مهابت، هیبت. [خوانش: (شُ هْ) (اِ.)]
شکایت، ناله. [خوانش: (شَ یا ش وِ) [ع - شکوه] (اِمص.)]
فرهنگ عمید
حل جدول
فارسی به انگلیسی
Augustness, Bitch, Complaint, Dazzle, Dignity, Glory, Grandeur, Gripe, Grumble, Jeremiad, Magnificence, Moan, Murmur, Mutter, Plaint, Pomp, Resplendence, Royalty, Splendor, Splendour, Whine
فارسی به ترکی
görkem
فارسی به عربی
سهل، عظمه، مجد
نام های ایرانی
دخترانه، شأن، حشمت، بزرگی، هیبت، وقار
فرهنگ فارسی هوشیار
ترس و بیم، هراس و خوف، ترس ناشی از عظمت و جلال حریف و طرف مقابل شان و شوکت و حشمت و بزرگی و جاه و جلال
فرهنگ پهلوی
بلندجایگاه، با عظمت
فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
Blank [adjective], Einfach, Schlicht
معادل ابجد
331