معنی شیاد
لغت نامه دهخدا
شیاد. (ع مص) خواندن شتر را. || مالیدن بوی خوش را به بدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
شیاد. [ش َی ْ یا] (ع ص) (از لغات مولده) مکار و حیله باز. (ناظم الاطباء). مکار و فریب دهنده. (غیاث) (آنندراج). شارلاتان. زراق. (یادداشت مؤلف). حیله گر. محیل. مکار. (فرهنگ فارسی معین). کسی که بقصد فریب، خویش را برخلاف حقیقت نشان دهد و یا کاری مخالف واقع کند و آنرا در صورت امر واقعی عرضه کند. فریبکار. سالوس. (از لغات دیوان شمس چ فروزانفر):
تا فضل تو راهش دهد وز شید و تلوین وارهد
شیاد ما شیدا شود یکرنگ چون شمس الضحی.
مولوی.
شیادی گیسوان بافت یعنی علویست و با قافله ٔ حجاز بشهری درآمد که از حج همی آیم. (گلستان چ فروغی ص 48). || ریاکار. (فرهنگ فارسی معین). || قلندر مسافر. (ناظم الاطباء). || چاپلوس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). || آنکه دیوار را با گچ و گل اندود کند. (فرهنگ فارسی معین).
فرهنگ معین
کسی که دیوار را گچ یا کاهگل اندود می کند، حیله گر، ریاکار، مزور، کلاهبردار. [خوانش: (شَ یّ) [ع.] (ص.)]
فرهنگ عمید
حیلهگر، مکار،
ریاکار، مزور،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
حقهباز، شارلاتان، فریبکار، کلاهبردار، محیل، مکار،
(متضاد) درستکار
فارسی به انگلیسی
Bilker, Charlatan, Confidence Man, Crooked, Fraudulent, Gyp, Impostor, Mposter, Quack, Racketeer, Shark, Sharper, Sinuous, Swindler, Wide Boy
فارسی به عربی
احتیال
فرهنگ فارسی هوشیار
مکار و حیله باز، فریب دهنده، حیله گر
واژه پیشنهادی
سالوس
معادل ابجد
315