معنی شیخ مقتول
لغت نامه دهخدا
شیخ مقتول. [ش َ خ ِ م َ] (اِخ) لقبی است سهروردی یحیی بن حبش را. رجوع به سهروردی... شود.
شیخ شهاب مقتول...
شیخ شهاب مقتول. [ش َ ش ِ ب ِ م َ] (اِخ) رجوع به سهروردی، یحیی بن حبش شود.
مقتول
مقتول. [م َ](ع ص) کشته شده.(آنندراج)(ناظم الاطباء). کشته. قتیل.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا): خالد ندانست اینکه سیف الدوله مقتول شمشیر ماسوا و مقهور سنان و تیر اعدا نگردد.(ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 458). اگر تو آیی و یا این مقتول را به من سپاری مقبول است...(مرزبان نامه چ قزوینی ص 64). امارت آن موضع به پسر حسن حاجی مقتول داد.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 67). باقی مردان را بر لشکر قسمت کردند هر یک مرد قتال را بیست و چهار نفس مقتول رسید.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 101). آنچه ظاهر بوده است و معین بیرون مقتولان در نقبها و سوراخها... هزار هزار و سیصد هزار و کسری در احصا آمده.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ص 128).
جمله عالم آکل و مأکول دان
باقیان را قاتل و مقتول دان.
مولوی.
مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی
چه نسبت است بگویید قاتل و مقتول.
سعدی.
مکن گریه بر گور مقتول دوست
قل الحمدﷲ که مقتول اوست.
سعدی.
- زیبق(جیوه ٔ) مقتول، سیماب کشته. جیوه ٔ کشته.(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جیوه ای که آن را با ماده ٔ دیگر مخلوط کنند تا از حرکت و لرزش بیفتد.
شیخ
شیخ. [ش َ] (اِخ) رجوع به ابوالحسن الصایغ (شیخ...) شود.
شیخ. [ش َ] (اِخ) لقب محمد رئیس عشیره ٔ بنی وطاس در مغرب (مراکش). (از دائرهالمعارف اسلامی).
حل جدول
سهروردی
واژه پیشنهادی
سهروردی
فرهنگ معین
(مَ) [ع.] (اِمف.) کشته شده.
فرهنگ عمید
کشتهشده،
فرهنگ فارسی آزاد
مَقتُول، به قتل رسیده، کشته شده،
فرهنگ واژههای فارسی سره
کشته
مترادف و متضاد زبان فارسی
قتیل، کشته، کشتهشده،
(متضاد) قاتل
فرهنگ فارسی هوشیار
عربی به فارسی
بزرگتر , ارشد , ارشد کلیسا , شیخ کلیسا
معادل ابجد
1486