معنی شیرینی نوروزی لار

فرهنگ فارسی هوشیار

نوروزی

(صفت) منسوب به نوروز: مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز باد نوروزی. یا پادشاه نوروزی (میر نوروزی) . یا مرغ نوروزی. مرغ قهقهه (کاکی) . یا میر نوروزی. یا میر نوروز (میر)، (اسم) عیدیی که در جشن نوروز دهند: ((در اثنای سخن مه پری بر سبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید. . . گفت: ای شاه خوبان بنوروزی از برای تو کنزکی خریده ام و پروده ام. . . )) (سمک عیار 50: 1)، مالیات عوارضی که بهنگام نوروز وصول میشد.

لغت نامه دهخدا

لار

لار. (اِخ) (آب...) نام آبی به کشمیر:
بهشت و جوی شیرش آب لار است.

لار. (اِخ) برهان الدین لار محمدالحسینی الیمنی. مؤلف شرح قسم الکلام من التهذیب که به سال 1015 تألیف کرده است. (معجم المطبوعات ج 2).

لار. (اِخ) (جزیره ٔ...) یاقوت گوید جزیره بین سیراف و قیس کبیره فیها غیر قریه و فیها مغاص علی اللؤلؤ قیل لی و انا بها ان دورها اثناعشر فرسخاً...ینسب الیها ابومحمد ابان بن هذیل بن ابی طاهر، یروی عن ابی حفص عمربن عبدالباقی الماوراء النهری روی عنه ابوالقاسم هبه اﷲبن عبدالوارث الشیرازی. (معجم البلدان). ابن البلخی گوید جزایری به این کوره ٔ اردشیر خوره میرود، جزیره ٔ لار، جزیره ٔ افزونی، جزیره ٔ قیس و اصل همه ٔ جزایر جزیره ٔ قیس است... (فارسنامه ص 141): تا از دیار پارس جزیره ای بگرفت [هرثمهبن جعفر البارقی] نام آن جزیره ٔ لار. (فارسنامه ص 113).

لار. (اِخ) نام دهی جزو دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در سی و نه هزارگزی باختری سیردان. دارای 227 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).

لار. (اِخ) (دره ٔ...) قسمتی از ناحیه ٔ لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک. در ایالت تهران (در شمال شرقی آن). ارتفاع آن بسیار و هوای آن سرد و از ییلاقات تهران به شمار است. لار که در قسمت شمال شرقی واقع شده بواسطه ٔ ارتفاع بسیار و برف و سرمای شدید دارای آبادی نیست ولی مراتع آن که در کنار شعب رودخانه ٔ لار و چشمه های آن هستند وسیع و در تابستان سبز و خرم و چراگاه طبیعی چادرنشین های اطراف تهران است. در این دره ٔ وسیع که عرض آن در برخی نقاط شش تا هفت هزار گز و طول آن قریب شصت هزار گز است رود لار که دارای چشمه های متعدد مانند سفیدآب و ملک چشمه و چهل چشمه است در آن جاری میباشد و عرض آن در دره ٔ لار زیاده تر از رود هراز است و هیچ درخت در این دره یافت نمیشود و در کوههای آن حیوانات وحشی و شکار فراوان است. ارتفاع سطح این دره از دریا 2900 گز تا 2180 گز میباشد. برخی جاده های کاروانی برای حمل زغال و برنج و چوب از این دره میگذرد و در سر این راهها برخی کاروانسراهای سنگی قدیمی وجود دارد مانند بستک و گل گچ. در اغلب دره های آن رگه های زغال سنگ سطحی بخوبی نمایان است و در بالای خطالرأسهای کوهها برخی آثار خرابه های قدیمی دیده میشود. (جغرافیای سیاسی تألیف آقای کیهان ص 353). مرتع مهم ووسیعی است که در دامنه و جنوب باختر کوه دماوند واقع است. سرچشمه ٔ رودخانه هراز مازندران از دره های متعدد این مرتع است. مسافت مرتع لار تا افجه 18 هزار گز است. مرتع لار از بهترین مراتع ییلاقی محسوب میشود بهمین مناسبت در حدود 500 خانوار از ایلات هداوند، عرب کامرد، شمی، بوربور، از اوایل خرداد ماه تا آخر شهریور اغنام و احشام خود را به نقاط مختلفه لار می آورند تابستان ایلات مذکور جزئی یونجه و سیب زمینی کشت می کنند - ایلخی ارتش نیز در تابستان به لار برده میشود - هر نقطه ٔ منطقه لار دارای اسم مخصوص و محل سکنای طایفه ای از ایلات مذکور است همینطور محل ایلخی ارتش نیز معلوم است. در سایر مدت سال بواسطه ٔ برودت زیاد سکنه ندارد آثار چند قلعه ٔ خرابه ٔ قدیمی در حدود کمردشت دشتک و قلعه هفت دختران روی کوه دیده میشود. از نظر تقسیمات وزارت کشور لار تابع بخش افجه، شهرستان تهران است. راه منطقه ٔ لار عموماً مال رو است و در زمستان بواسطه ٔ برف فراوان مسدود می گردد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). در لار دماوند غازان خان که سابقاً به امیر نوروز در قبول اسلام وعده داده بود در چهارم شعبان سال 694 هَ. ق. غسل کرد و جامه ٔ نو پوشید و بر دست شیخ صدرالدین ابراهیم پسر عارف معروف شیخ سعدالدین محمدبن حمویه ٔ جوینی اسلام آورد و به پیروی او قریب صد هزار نفر از مغول اسلام آورده اند و غازان از این تاریخ به نام محمود خوانده شده است. (تاریخ مغول ص 256).

لار. (اِخ) (رود...) نام رودی به شمال شرقی تهران که از کوه مرتفعکلون بسته واقع در شمال ناحیه ٔ لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک جاری است و دارای چشمه های متعدد مانند سفید آب و ملک چشمه و چهل چشمه است و پس از طی درّه ٔ لار به مازندران میرود. (جغرافیای سیاسی کیهان).

لار. (اِخ) نام دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه واقع در 24 هزارگزی باختری رازقان. دارای 889 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).


نوروزی

نوروزی. [ن َ] (اِخ) نام یکی از طوایف هفت لنگ بختیاری است که در مال امیرسوسن سکنی دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 74 شود.

نوروزی. [ن َ / نُو] (ص نسبی، اِ مرکب) منسوب به نوروز. (ناظم الاطباء). مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز. (فرهنگ فارسی معین):
در این فرخنده فروردین و خرم جشن نوروزی
نصیب خسرو عادل سعادت باد و پیروزی.
فرخی.
آمدت نوروز و آمد جشن نوروزی فراز
کامکاراکار گیتی تازه از سر گیر باز.
منوچهری.
بوی می نوروزی در بزم شه شروان
آب گل و سیب تر بربار نمود اینک.
خاقانی.
بیا ای باد نوروزی نسیم باغ پیروزی
که بوی عنبرآمیزی به بوی یار ما ماند.
سعدی.
درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر کرده. (گلستان). || عیدی و انعامی که در عید و نوروز می دهند. (ناظم الاطباء). چیزی که به عنوان عیدی در نوروز زیردستان را دهند:
ابیات من بخوان خط نوروزیم نویس
انصاف ده که با حکما مرد منصفی.
سوزنی.
عیدی و نوروزی از شه هیچ نستانم مگر
بارگیر خاص و ترکی درج گوهر بر میان.
؟ (از المعجم).
نه حافظ می کند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی.
حافظ.
|| تحفه که به روز نوروز به خدمت شاه برند. (غیاث اللغات) (آنندراج). هدیه ای که در ایام نوروز کهتران نزد مهتران برند.تحفه و هدیتی که به مناسبت جشن نوروز رعیت یا درباریان به خدمت بزرگان و شاهان برند:
بهترین نوروزی درگاه را
تحفه این ابیات غرا دیده ام.
خاقانی.
کآسمان پیش شه به نوروزی
در جل زر کشیده ادهم صبح.
خاقانی.
در اثنای سخن مه پری برسبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت ای شاه خوبان به نوروزی ازبرای تو کنیزکی خریده ام و پرورده ام. (سمک عیار از فرهنگ فارسی معین). || قصیده ای که در تهنیت نوروز گویند. (یادداشت مؤلف). || مالیات یا عوارضی که به هنگام نوروز وصول می شد. (فرهنگ فارسی معین). || جامه ای که در نوروز می پوشند. (ناظم الاطباء). || کلاهی بوده است سپید که به فصل بهار به سر می نهاده اند تا حرارت کمتر کند. (یادداشت مؤلف):
سخن ز چمته و نوروزی و قبا گوید
دهان قاری از آن دایماً پر از عسلی است.
نظام قاری.
فغان کاین موزه ٔ برجسته و نوروزی چمته
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را.
نظام قاری.
قبائی به ایلچی گری خواستند
به نوروزی و چمته آراستند.
نظام قاری.
ای آصف جم مرتبه ٔ کیوان قدر
مانند هلال حلقه درگوش تو بدر
بسیار خنک شده ست در شهر هرات
زنجیر من و کلاه نوروزی صدر.
و امیر اویس صدر مردی خنک بود و در شصت سالگی هفتاد روز پیشتر از حمل کلاه نوروزی بر سر نهادی و آن کلاه سفید بر سر او چون برف نمودی... (یادداشت مؤلف از تذکره ٔ دولتشاهی ص 462). || قسمی لاله ٔ پایه بلوری که کاسه ٔ آن نشان های برجسته ٔ سرخ و زرین و جز آن دارد. قسمی لاله ٔ تک پایه ٔ بلورین. قسمی جار. (یادداشت مؤلف). || میر نوروزی، شاه نوروزی، پادشاه نوروزی، شاه یا امیری که ظاهراً در جشن نوروز صورهً بر تخت نشانیده و اوامر او را موقتاً به کار می بسته اند. ولی در چه زمان این رسم معمول بوده است بر من مجهول است. (یادداشت مؤلف): چون در آن سواد اعظم و مجمع بنی آدم [خوارزم] هیچ سرور معین نبود که از نزول حادثات امور و کیفیت مصالح و مهمات جمهور با او مراجعت نمایند... خمارتکین را به اتفاق به اسم سلطنت موسوم کردند و پادشاه نوروزی از او برساختند. (جهانگشای جوینی از یادداشت مؤلف).
سخن در پرده می گویم چو گل از پرده بیرون آی
که بیش از چند روزی نیست حکم میر نوروزی.
حافظ.
|| مرغ نوروزی، مرغ قهقهه. کاکی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به مرغ نوروزی شود. || دراهمی است که به اسم امیر نوروز حافظی نایب دمشق سکه زده بوده اند. رجوع به نقود ص 62 و 72 و 171 شود.

معادل ابجد

شیرینی نوروزی لار

1090

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری